آشنایی با فرهیختگان مددکاری اجتماعی استان اصفهان؛ قسمت هفتم

در ادامه حرکت رسانه ای تحت عنوان “معرفی فرهیختگان مددکاری اجتماعی استان اصفهان” که در قالب سلسله مصاحبه های اختصاصی با فعالان و پیشکسوتان این حوزه در استان اصفهان در دستور کار این پایگاه تخصصی قرار گرفته و مرحله به مرحله، به شکل برنامه ریزی شده در دست اجرا می باشد، قسمت ششم آن مصاحبه با آقای مجید نراقی می باشد که به شرح ذیل صورت پذیرفته است.

*** لطفا خودتان را به اختصار معرفی بفرمایید. از چه سالی با مددکاری اجتماعی آشنا شدید؟ و از چه سالی در این حرفه مشغول به فعالیت هستید؟ در حال حاضر در کدام سازمان فعالیت دارید؟

اینجانب مجید نراقی متولد سال ۱۳۲۵ شهر اصفهان هستم. من با حرفه مددکاری اجتماعی کاملاً ناخواسته آشنا شدم. ابتدا در سال ۱۳۴۷ در رشته هنر تهران کنکور دادم و تابلویی را از روی یک مجسمه کشیدم. رد کردند.

بعد سربازی رفتم و تا برگشتم بیکار بودم و بعد کنکور مددکاری را خواهرزاده من داشتند مددکاری میخواندند به من معرفی کردند. من رفتم کنکور دادم و مصاحبه توسط خانم فرمانفرمائئیان انجام شد و قبول شدم و وارد آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی شدم. به صورت رسمی از سال ۱۳۴۹ در وزارت کار و امور اجتماعی با سمت مددکار اجتماعی در درمانگاه جنوب شهر تهران مشغول بکار بودم و در سال ۱۳۵۹ با دستور جهت تاسیس سازمان بهزیستی استان اصفهان، فعالیت تشکیلاتی خود را برای تأسیس سازمان بهزیستی و در سال ۱۳۷۶ بازنشسته سازمان بهزیستی استان اصفهان شدم.

*** به نظر شما حوزه فعالیتی خدمات تخصصی اجتماعی از گذشته تا به حال چه تغییرات کمی و کیفی داشته است؟ اوضاع فعلی ارائه خدمات مددکاری اجتماعی را چگونه ارزیابی می کنید؟

کیفیت که پیشرفت نکرده است ولی کمیت ارتقا پیدا کرده است چون شرایط کلی جامعه روند رو به رشدی را داشته است. مثلا در زمان دانشجویی من مهارت و هنر دست و پاسازی را در ایران نداشتیم. مثل بریس و چوب زیر بغل! اصلا نداشتیم. کسی حتی اطلاعی نداشت. کسی که چلاق بود پیش نجار میرفت و از او میخواست برایش یک چوبی مثل T بسازند و یک تکه دستمال روی آن میبست و استفاده میکرد و راه میرفت. کارگاهی برای تولید این لوازم به صورت اختصاصی نبود. یکی از کارهای عملی من در دوران دانشجوییم این بود. من یک آلمانی را پیدا کردم که ساخت این لوازم و تجهیزات را تا حدودی بلد بود. با او صحبت کردم که آیا برای ما روزی چند ساعت برای ساخت این لوازم همکاری میکنی؟ قبول کرد. من رفتم پیش خانم فرمانفرمائیان و برای ایشان کاملا توضیح دادم که من چنین فردی را پیدا کردم و از ایشان کمک خواستم برای تامین امکانات و لوازم ساخت. یک اتاق و مقداری وسایل برای ما فراهم کردند. یک اتاقی در بیمارستان ۵۰۱ ارتش در خیابان پهلوی سابق تهران بود، صحبت کردند با رئیس بیمارستان و در زیرزمین یک اتاقی به ما دادند و تعدادی هم وسیله فراهم کردند. آن فرد آلمانی با ساخت چوب های زیربغل شروع به کار کردند و ساختند. مددجویی که پول برای خرید این لوازم را نداشت به صورت رایگان تحویل میدادیم. من با این آقا در انیستیتو گوته آشنا شدم. مکانی بود که برای تقویت زبان آلمانی مراجعه می کردیم و نشریه میگرفتیم. مکانی بود که در جهت تقویت روابط فرهنگی ایران و آلمان فعالیت داشته است. این فعالیت را حدود یکسال در زمان دانشجویی من بود و برای او شاگرد آوردیم و آرام آرام با پلاستیک دست درست کرد. بعد متوجه شدند که این اقدام بسیار مفیدی است. یکی از دانشجویان سال بالایی تا با فعالیت این بخش آشنا شد پیشنهادی مطرح کرد در زمینه تأسیس اداره توانبخشی. مکانی را اجاره کردند و تمام این تشکیلات را انتقال دادند به آن مکان مرکز توانبخشی و رونق گرفت. توانبخشی یک شاخه ای از مددکاری اجتماعی است. بودجه برای این قسمت تامین کردند.

*** جهت ارتقا کمی و کیفی خدمات مددکاری اجتماعی در سازمان های مختلف اجتماعی چه پیشنهاداتی دارید؟

من پیشنهاد میدهم که مددکاران اجتماعی تمام آن ها به مطالعه جامعه شناسی بپردازند و در نهایت میتوانند با جامعه شناسی میتوانند به سازمان برنامه وارد شوند و برنامه و طرح جامعی میدهند. حتی میتوانند مقاله بنویسند و برای پیشرفت جامعه اقدامی کنند. مددکاری اجتماعی برای جامعه کنونی بسیار مورد نیاز است چون آسیب های اجتماعی روز به روز بیشتر و بیشتر می شود و به سمت اعتیاد رفته است. و مددکار اجتماعی با مطالعات جامعه شناسی خودش می تواند مثمر ثمر واقع گردد.

*** لطفا یکی از بهترین خاطرات دوران تحصیلی یا شغلی خودتان را در عرصه مددکاری اجتماعی مطرح بفرمایید.

من یادم میاد که یک عدد ویلچر را باید از خارج کشور تهیه میکردیم و چقدر سختی برای تامین بودجه می کشیدیم تا به دست مددجو برسد. ولی خب الان ویلچر سازی که یکی از ایده های من بود که کارگاه ساخت ویلچرسازی در ایران درست شود. در استان اصفهان در مرکز هفت تیر ما شروع به ساخت ویلچر کردیم. آهنگر و تراشکار داشتیم و ماشین تراش تهیه کردیم و تویوپ و رینگ و همه لوازم را خرید کرده بودیم و تمام قطعات ساخته شده بود و فقط رسیده بود به جایی که این قطعات را بهم متصل کنیم. همه آماده بود. زمان آقای شانه حدود سال ۱۳۶۰ بود. یک تاجری در اصفهان بود که وارد کننده ویلچر بود در استان اصفهان که با این کار موافقت نکرد و با مخالفت بازار از روند این کار جلوگیری کرد و تمام شد و رفت. در تهران یک فردی به صورت خصوصی یک کارگاهی داشت و تولید کرد و در بازار وارد شد.

*** مهمترین اقشار جامعه هدف مددکاران اجتماعی در آن مقاطع زمانی چه کسانی بودند؟ مهمترین آسیب اجتماعی آن مقاطع زمانی چه کسانی بودند؟ مهمترین آسیب اجتماعی آن مقاطع زمانی کدام آسیب یا آسیب ها بودند؟

همه نوع آسیبی بود و بیشترین چیزی که من میدیدم دو قطبی شدن جامعه را من مشاهده می کردم. دوقطبی از نظر سطح فرهنگ اجتماعی. یک عده دسترسی داشتند به منابع تمدن و تجدد و رفاه بیش از حد و عده ایی هیچ دسترسی نداشتند و احساس دوگانگی در جامعه رشد می کرد. جامعه فقیر نبود ولی ارائه خدمات با تبعیض بود و تبعیض قبل از انقلاب خیلی شدید بود و جامعه را دوقطبی کرده بود. آسیب اجتماعی در گذشته بسیار کمتر از الان بود. چون در جامعه امید به زندگی وجود داشت آسیب ها خیلی نقشی نداشتند، آسیب بود ولی به چشم نمی آمد ولی الان آسیب ها همه گیر شده است.

مصاحبه و گردآوری: هُما صدری
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا