نقش مددکاری اجتماعی در ترمیم روحیه آسیب دیدگان اجتماعی

05-3-5پس از هر فاجعه یا آسیب (بیماری خاص، قربانیان اسیدپاشی، بیماران اعصاب و روان، دستگیری و زندان، بلای طبیعی، تصادف،…) افکار، احساسات یا رفتارهائی در بین افرادی که آسیب دیده اند یا شاهد صحنه های دردناکی بوده اند جریان پیدا می کند. این افراد ممکن است عزیزان مورد علاقه خود را از دست داده باشند یا شاهد اتفاق ناگواری باری عضوی از خانواده بوده باشند، این افراد نگرانی در مورد تنها شدن، امنیت، سلامت خود و اشخاص مورد علاقه خود داشته و خواب آشفته ای دارند، دائماً صحنه های دردناکی که دیده اند در بیداری یا در خواب بصورت کابوس بسراغشان می آید. اما وجود این علائم به معنی وجود یک بیماری نیست. سعی ما بر این است تا رنج افرادی دچار آسیب شده اند کمتر شود و سریعتر به زندگی عادی خود برگردند و این دوران را به سلامت طی کنند شاید لازم است در ابتدا تعریف مشخصی از مددکار و مددجو داشته باشیم:
«مددکاری اجتماعی یک خدمت حرفه ای است که بر دانش و مهارت های خاص برای کمک به افراد و گروه ها یا جامعه قرار گرفته است، تا بتوانند استقلال شخصی و اجتماعی و رضایت خاطر فردی و اجتماعی بدست آورند.» (زاهدی،۳۰:۱۳۸۷)

در مقابل مددکار اجتماعی مفهوم مددجو قرار می گیرد که در بیان کلی می توان گفت مددجو: «عبارت است از فرد، خانواده، گروه، جامعه که به دلایلی نیازمند خدمات حرفه ای مددکار اجتماعی است. مددجو به مددکاری اجتماعی معنی می بخشد و زمینه ی فعالیت های حرفه ای مددکار را مهیا می سازد.» (زاهدی،۳۰:۱۳۸۷)

دوران کودکی هر انسان و طی شدن مراحل طبیعی تکامل وی برای رشد صحیح در دوران بزرگسالی از اهمیت قابل ملاحظه ای برخوردار است. محروم کردن اطفال از چنین دورانی و مقتضیات لازم ان همان قدر مضر است که محروم کردن وی از غذا و پوشاک زیان آور است. به همین علت اطفال در مواقعی که خانواده دستخوش یک حادثه غیر مترقبه شده است، جزء اقشار آسیب پذیر محسوب می شوند. در این گونه حوادث ممکن است اطفال والدین خود را بطور دائم یا موقت (بیماری، قربانی اسیدپاشی، زندان، …) از دست بدهند و مجبور باشند در شرایط جدیدی که کاملاً با شرایط تثبیت شده قبلی متفاوت است زندگی کنند. اگر نیازهای خاص این قربانیان تأمین نگردد روند تکاملی آنها بطور صحیح طی نشده و منجر به کشمکش های روانی جدی در آینده نزدیک یا دور می شود.
خیلی ها فکر می کنند که «کودکان زود همه چیز را فراموش می کنند» یا اینکه «کودک که چیزی نمی فهمد و حتی اگر دچار ضربه شدیدی هم شود زود بهبودی پیدامی کند». این طرز فکر باعث می شود که توجه کمتری به کودکان شود. از طرفی والدین که خود نیز در فشار هستند ممکن است واکنش هائی چون گوشه گیری، پرخاشگری، اُفت تحصیلی یا امتناع از رفتن به مدرسه در فرزند خود را رفتاری عمدی یا دالّ بر لجبازی تلقی کنند. پس باید با علائمی که کودکان پس از وقوع آسیبی در خانواده از خودنشان می دهند بیشتر آشنا شویم. علایم آسیب روانی در اطفال بسته به سن آن ها تا حدی متفاوت می تواند باشد:

کودکان کمتر از دو سال
گریه و بی قراری، بی علاقگی به آنچه که در اطراف اتفاق می افتد یا ترس ا ز محیط اطراف، اختلال در روند معمول خواب و اشتها، توقف در سیر تکاملی مانند خندیدن، نشستن، راه رفتن یا تکلم، و یا چسبندگی بیش از حد به مراقبین.
کودکان پیش دبستانی ۶-۲ سال
کودکان پیش دبستانی متعاقب یک واقعه جدی اغلب احساس ناتوانی و درماندگی می کنند. از جدا شدن از والدینشان هراسناک هستند و ممکن است به رفتارهای سنین پایین تر برگردند، مثل مکیدن شست، شب ادراری، یا ترس از تاریکی. ممکن است نگرانی آن ها از وقوع مجدد سانحه یا از دست دادن نزدیکان باشد. طی هفته های پس از واقعه ممکن است در بازی های کودک بارها و بارها جنبه های مختلفی از آنچه روی داده، نمود پیدا کند.
کودکان ۶ تا ۱۰ سال
کودک در سنین دبستان از نظر ذهنی توانایی درک موقعیت های پیچیده تری را دارد که منجر به واکنش های گسترده تری می شود، مثل : احساس شکست، گناه، خشم، یا رویاپردازی هایی در مورد نجات بخش بود. برخی کودکان به شدت با جزئیات حادثه مشغولیت ذهنی دارند و می خواهند در مورد آن صحبت کنند. در چنین مواردی این مشغولیت ذهنی شدید منجر به حواس پرتی کودک می شود و عملکرد وی در درس یا بازی کاهش می یابد.
کودکان و نوجوانان ۱۱ تا ۱۸ سال
هر چه سن کودک بیشتر می شود، واکنش های وی به واکنش های معمول بزرگسالان در مواجهه با مشکلات، نزدیکتر و شبیه تر می شود. اما برخی واکنش های ویژه مثل تحریک پذیری، نقض مقررات و رفتار های پرخاشگرانه نیز متداول هستند. برخی نوجوانان ممکن است دست به رفتارهای پرخطر بزنند مثل سوء مصرف مواد و الکل یا رانندگی بی ملاحظه و بی پروا. برخی ممکن است از ترک محل سکونت دچار وحشت شوند و محیط را بسیار خطر ناک ارزیابی کنند. ممکن است بدلیل افسردگی گوشه گیر و منزوی شوند. این واکنش ها نیازمند مداخله سریع و تخصصی هستند.

متأسفانه گاهاً در جریان آسیبی هایی که از طُرق مختلف به ساختار خانواده وارد می شود کودکان مغفول واقع شده و عواقب این غفلت سالها بعد بعنوان آسیب جدی اجتماعی بروز میکند.
ماده دوم قانون حمایت از کودکان و نوجوانان (مصوب ۱۳۸۱) در تعریف گونه اى از کودک آزادى مى گوید: «هر نوع اذیت و آزار کودکان و نوجوانان که موجب شود به آنان صدمه جسمانى یا روانى و اخلاقى وارد شود و سلامت جسم یا روان آنان را به مخاطره اندازد، ممنوع است»
در نظر داشته باشیم که کودک آزادى، عبارت است از هرگونه فعل یا ترک فعلى که باعث آزار روحى، جسمى و ایجاد آثار ماندگار در وجود یک طفل شود، البته برخى از این آثار مى تواند مخفى باشد، مثل ممانعت از حاضر شدن در کلاس درس، محروم کردن او از غذا ،حبس در حمام یا زیر زمین و… در تعریف مناسبى از این پدیده مى توان گفت: «کودک آزادى عبارت است از هرگونه صدمه و آزار جسمى، روحى و یا اخلاقى کودکان یا نوجوانان که بر خلاف قانون بوده، سلامت جسمانى یا روانى ایشان را به خطر اندازد» متاسفانه عدم اطلاع از وضعیت کودکان منجر به ادامه آسیبهای وارد شده به وی می شود و این درحالیست که حریم شخصی افراد در جامعه امکان حضور بی دلیل و سرکشی افراد را محدود کرده است.
مهم ترین محیط آموزشى کودکان مدارس است. مدرسه، جایى است که کودک زمان بسیار زیادى از عمر خود را در آن مى گذارند. بنابراین مشکلاتى که در مدرسه براى دانش آموزان ایجاد مى شود، مانند انتظار بیش از حد، ندیدن تفاوت ها، اضطراب، ترس ناشى از رقابت هاى شدید، تبعیض، تنبیه بدنى، تحقیر، توهین و… سبب آزارهاى جسمى و روانى کودکان مى شود. به گفته برخى از محققین، سیستم ناکارآمد ارزش گذارى در مدارس و شیوه هاى تنبیهى نامناسب از عواملى است که سبب مشکلات پیش گفته مى گردد حضور مددکار در مدارسی میتواند زمینه شناسایی این کودکان را تسهیل و روال حمایتهای مستمر از جنبه مددکاری را طی نماید.
از دیگر موارد عدم توجه به کودکان حضور در کنار مادرانیست که فرزندشان را خارج از نکاح داشته اند و در واقع نامشروع بودن کودک است. مادرى که صاحب فرزند نامشروع مى شود، عموماً نگرش دیگرى به کودک خود دارد و همواره او را مدرکى براى عمل خلاف خود مى بیند. به ویژه اگر تنها بوده و از خانواده و محیط جامعه طرد شده باشد. لذا همواره به کودک خود با چشمى دیگر مى نگرد. براساس روایتى از امام صادق(ع) یکى از علل حرمت زنا، به دنیا آمدن فرزند نامشروع است، که محروم از عوامل خانوادگى خواهد شد، لذا صرف عدم جلوگیرى از باردار شدن زانیه توسط زانى گناهى دیگر است لذا عدم توجه به کودکان مربوط به طبقه خاصى نمى شود و فقر فرهنگى به اندازه فقر اقتصادى مى تواند در آن خطر آفرین باشد توجه شود که بدون مداخلات مددکاری زمینه اسیب اجتماعی خواهد شد.

اعتیاد والدین به دلیل خصوصیاتى که در ایشان ایجاد مى کند، مانند پرخاشگرى، بى مسئولیتى، کاهش عاطفه و … سبب مى شود تا کودکان بیشتر مورد سوء استفاده قرار گیرند. وجود بیش از ۲ میلیون معتاد در کشورى که ۶۰ درصد از ۹۵ درصد آنها، پدر خانواده هستند، منجر شده تا اغلب آنها به دلیل مصرف مواد مخدر، تعادل روانى خود را از دست داده و زن و فرزندان خود را مورد آزار و اذیت و انواع خشونت هاى خانوادگى قرار دهند. غالب پرونده هاى کودک آزاری در ایران در مورد کودکانى تشکیل شده که والدین معتاد داشته اند. اعتیاد، به ویژه در خانواده هاى فقیر، توانایى هاى تربیتى والدین را ساقط کرده و ایشان را در شرایطى قرار مى دهد، که همواره به خود زحمت فکر در عمق اعمال خویش را نمى دهند و آسان ترین و سریع ترین راه را براى سرکوب فرزند در پیش مى گیرند. ایشان به دلیل نیاز مالى مرتکب سوء استفاده از کودک در امورى؛ چون فحشاء، تکدى گرى، نقل و انتقال مواد مخدر مى شوند. در حداقل موارد نیز کودک را مجبور به کارهاى سخت مى نمایند.
آمار نشان داده، کودکانى که والدین آنان دچار بیمارى هاى روانى و یا جسمانى هستند، بیشتر در معرض آسیب هستند. در مواردى، آزار روحی کودک به سبب مشکلات روانى و گاه جسمانى بوده است. در صورتى که والدین به بیمارى هاى روانى مبتلا شوند، با رفتارهایى؛ مانند تند خویى، خشونت، ناسازگارى، بى توجهى و… که ناشى از بیمارى هاى روانى آنهاست سبب آسیب کودکان مى شوند.
عوامل مؤثر در آسیب پذیری کودکان در کنار خانواده های آسیب به سه گروه قابل تقسیم هستند. گروهى ناشى از وضعیت جسمى خود کودک مثل بیماری های خاص، مشکلات رفتارى و روانى، نامشروع بودن کودک، ناخواسته بودن کودک، گروهى دیگر عوامل ناشى از جامعه و مشکلات آن است؛ مانند فقر اقتصادى، کمبودها و مشکلات فرهنگى، نواقص و ابهامات قانونى، مشکلات محیط هاى آموزشى، ضعف باورهاى دینى. گروهى نیز ناشى از وضعیت والدین و سرپرستان است؛ مانند فقدان مهارت هاى تربیتى والدین و سرپرستان قانونى، اشتغال مادر و ضعف هاى تربیتى او، فشارهاى اقتصادى و مالى، اعتیاد، طلاق، بیمارى روانى و جسمى و نیز اختلافات خانوادگى .
در این میان مغفول ماندن توجه به کودکان در کنار همه عوامل فوق محل رشد آسیبهای اجتماعی خواهد بود
در حقیقت بسیارى از عوامل در نتیجه کمبودهاى فرهنگى و ضعف هاى اخلاقى است، که نیاز به برنامه ریزى هاى بیشتر فرهنگى و ترویج باورها و رفتارهاى درست اخلاقى دارد. بخش دیگرى از عوامل در نتیجه فقر و مشکلات اقتصادى است.

سمیرا مهدوی | فعال اجتماعی حوزه زنان آسیب و کودکان کار
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا