کشور ما و بحران هویت | نقش مددکاران اجتماعی برای برون رفت از این بحران

آیا کشور ما دچار بحران هویت است؟ نقش مددکاران اجتماعی و متخصصین اجتماعی برای برون رفت چیست؟

مسئله اجتماعی بحران هویت و تعارض نظام ارزش ها:

مبداء هویت اجتماعی افراد از طریق تعلق به گروه های یک جامعه و ارزش های اجتماعی آن گروه هاست، بنابراین چنانچه گروه های اجتماعی در یک جامعه خاص ارزش هایی متجانس و همخوان و یا نزدیک به هم داشته باشند، فردی که هویت خود را از گروه های متعدد عضویت می گیرد، دارای شخصیتی منسجم خواهد بود و هویت و این همانی او با ارزش های گروه هایی که به آن ها متعلق است دارای انسجام درونی خواهد بود. متقابلاً چنانچه ارزش های گروه های اجتماعی عضویت فرد با یکدیگر متعارض و متباین باشند، تبعاً فرد نیز دچار تعارض نقشی و پایگاهی شده و از روان پریشی، بی هویتی و شخصیت چندگانه رنج خواهد برد. چنین وضعیتی در جامعه را که اکثر افراد آن دچارش باشند بحران هویت یا تعارض نظام ارزش ها نامیده ایم (معیدفر، ۱۳۹۴: ۹۱).  به عنوان مثال: در جامعه شهری نسبتاً مُدرن ایران، بسیاری از افراد پس از کنده شدن از تعلقات و هویت های کوچک خاص خود (هویت فردی) و بدون تجربه و نهادینه شدن هویت های عام در سطح جامعه (هویت جمعی)، به وجهی دوگانه و مبهم به هویت های فراملی گرایش صوری پیدا می کنند؛ درحالیکه به لحاظ هنجارها، در فعالیت روزمره خود در مولفه ای متناقض از هویت های کوچک قومی، طایفه ای، فامیلی و محله ای و نظایر آن عمل می کنند. بروز بحران هویت یا تحولات هویتی و چندپارگی جامعه، بخش های معینی از مردم را در برزخ گذشته حال و آینده قرار می دهد و میزان تأثیر عوامل داخلی و بیرونی، شدت و ضعف آن را تعیین می کند. البته این هویت یابی های جدید الزاماً به معنای گسست از همه بنیان ها و هنجارهای نسل های پیشین نیست (ستوده، ۱۳۸۴: ۱۳۱).

هربرت مید در بحث فرایند تکوین شخصیت و یا خودآگاهی اشاره به آن دارد که این فرایند سه مرحله دارد: مرحله مبادله قیافه و ژست، مرحله بازی های ساده و مرحله بازی های جمعی. او معتقد است افراد در دو مرحله اول، به صورت جداگانه هر یک از شخصیت های اطراف خود و گروه هایی که با آن ها سروکار دارد را تقلید می کند و بدینوسیله ارزش های آن ها را در خود بازآفرینی می کند. اما با ورود به مرحله سوم، فرد می تواند ادعای داشتن شخصیت و هویت یگانه کند و خود را از دیگران بازشناسد. از نظر مید مرحله سوم مرحله ای است که فرد باید نفش هایی را که تاکنون تقلید کرده را ترکیب کند و نهایتاً نقش اصلی و آتی خود را بخوبی ایفا کند. معمولا اگر جامعه دچار بحران ها و یا تعارض های ارزشی نباشد، افراد در ورود به این مرحله مشکلی ندارند. اما اگر جامعه دچار بحران ارزشی باشد، این وضعیت موجب بحران هویتی و شخصیتی طیف وسیعی از افراد جامعه می شود (معیدفر، ۱۳۹۴: ۹۲).

فرانتس فانون جامعه خود را مثال می زند که متأسفانه به دلیل بحران های عمیق و تعارض سنت و مدرنیسم، افراد آن عمدتاً یا مقلد یک غربی می شوند و یا ادای یک فرد ستنی را در می آورند، در حالی که این جامعه بیمار است و افراد آن نابالغ و مجنون. شریعتی و جلال آل احمد هم وضعیت جامعه ایران را بیمارگونه توصیف کرده اند.

بحران هویت و تعارض ارزش ها در کشورهای درحال توسعه:

با ورود ارزش های جدید غربی، توافق ارزش های قومی، ملی با دینی در سنت نیز دچار اختلال شده و میان آن ها نیز جدال ایجاد می شود. ارزش های غربی در ابتدا سنت را به چالش می کشاند و در ادامه، ملیت و ارزش های ملی و از سوی دیگر دین و ارزش های آن را به چالش می کشاند. با ورود ارزش های جدید، موافقت قبلی قومیت و دین به منازعه تبدیل می شود.بحران هویت پیامدهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دارد. مانند: شورش ها، بی اعتمادی به حکومت، سوء مدیریت، ناامیدی و سرخوردگی، انواع بی نظمی ها، از هم گسیختگی ها، انحرافات، ناامنی، خشونت، تورم، بیکاری، فقر، بی عدالتی، ارزش های متعارض تعلیم و تربیت و رشد نایافتگی است.

سابقه آشنایی ایران با غرب تقریباً به قرن ۱۸ برمی گردد ولی ارتباط نزدیک و جدی با اروپا به دوران قاجار برمی گردد. از جمله آثار دیگر بحران هویت، روندهای فرهنگی ناسالم مثل غرب زدگی مجدد و سستی نظام اعتقادات دینی یا دین گریزی، اقتصاد توسعه نیافته و متورم، بی عدالتی، بیکاری و فقر، همچنین نابسامانی های اجتماعی رو به تزاید مانند قانون گریزی، اعتیاد، فحشا، ناامنی و بالاخره عدم کارایی نظام تربیتی و اثر آن در عقب ماندگی، عدم تخصص و ضعف وجدان کار نیروی انسانی، شکاف بین نسلی و بحران جوانانی که چندان کارایی موثری از پدران خود در جهت تثبیت ارزش ها و اداره جامعه ندیده اند، می باشد. ریشه اصلی این بحران، قدرت و الزامات ساختاری آن در ایران است. در این میان نفت نیز ابزار بسیار مووثری در دست حکومت ها در ایران شده است تا با اتکا به آن همچنان استقلال خود از مردم و نگرانی نسبت به موقعیت خود در میان رقبا جدید را استمرار بخشند.

تحقیقی که آقای منوچهر محسنی در سال ۱۳۷۴ در تهران و ۴ استان کشور انجام داد، بسیار نگران کننده است. نتایج نشان داد که ۹۰ درصد ایرانی ها در جمعیت نمونه این تحقیق از ایرانی بودن خود احساس بدی را نشان داده اند و این برای یک جامعه و مسئولین آن می تواند هشدار دهنده باشد. سردی، بی انگیزگی، بی اعتمادی، منفی بافی، گریز از جامعه و بسیاری از امور می تواند یک ملتی را از نشاط و تلاش بازدارد و مسیر رشد و توسعه کشور را بسته و یا کند سازد و کلاً یگانگی، همبستگی و انسجام جامعه ای را مخدوش سازد که همگی از پیامدهای چنین روحیه بدبینی نسبت به هویت خودی ایرانی است.

نقش مددکاران اجتماعی:

مددکاران اجتماعی به عنوان پیش قراولان عرصه سلامت اجتماعی جامعه می توانند با تقویت هویت قومی- ملی مردم و اهمیت و بها دادن به مناسبات فرهنگی منطقه ای به بازسازی هویت مردم بپردازند.

هیچ راه نجاتی برای برون رفت از این بحران بجز آشتی دادن این سه بعد وجود ندارد. به نظر من ما نباید فقط جنبه های منفی غرب را نشان دهیم! هر چیزی هم جنبه مثبت و هم جنبه منفی دارد. باید با بیان جنبه های مثبت به برطرف کردن جنبه های منفی پرداخت چون ایستادن جلوی ورود این فرهنگ امکان ناپذیر شده است. خانواده ها هم باید این تغییر اجتماعی را بپذیرند و فرزندان خود را با جنبه های مثبت و منفی آن آشنا سازند.

اگر دین را با فرهنگ ملی خود آشتی دهیم می توانیم به بیرون رفتن از این مسائل امیدوار باشیم. با برگزاری آداب و رسوم منطقه ای و ایجاد شادی در بین مردم احساس خوب ایرانی بودن را ایجاد کنیم. با چنین رویه ای هم از جنبه های سلامت اجتماعی به مردم کمک کرده ایم و هم به لحاظ تقویت هویت ملی خود.

زنگ خطر برای این بحران سال هاست که به صدا درآمده است و مسئولین باید برای سلامت مردم در تمام ابعاد (جسمی، روانی و اجتماعی) چاره ای بیاندیشند. با ورود مددکاران اجتماعی و متخصصین اجتماعی به حوزه سیاست گذاری امکان تدبیر و ارائه برنامه هایی در این مسیر امکان پذیر خواهد بود.

نویسنده: هما صدری؛ مددکار اجتماعی
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران

منابع:
جامعه شناسی مسائل اجتماعی دکتر معیدفر
جامعه شناسی مسائل اجتماعی دکتر ستوده

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا