از مدیریت بحران زلزله تا کارایی نهادهای متولی

حادثه خبر نمی کند. اما واقعیت آن است که می توان از بروز بسیاری از حوادث پیشگیری نمود تا خسارت های کمتری بر مردم و کشور تحمیل شود. کشورمان به دلیل شرایط ویژه ای که دارد از مناطق پرآسیب و مستعد خطر و حوادث طبیعی به شمار می رود. سیل، زلزله، آتش سوزی، جنگ و … بخشی از رویدادهایی است که مردم کشور را تهدید می نماید. مردم ایران همواره ثابت نموده اند که در کنار هم هستند و در هنگام بروز بحران یکدیگر را حمایت می کنند. تجارب حوادثی نظیر هشت سال جنگ تحمیلی، وقوع زلزله هایی در رودبار، بم، بوئین زهرا، ورزقان، بوشهر، سایر نقاط کشور و اخیراً در کرمانشاه به خوبی گواه این مدعاست.

زلزله ی اخیر در استان کرمانشاه و به خصوص روستاهایی که خسارت دیده اند از جنبه های مختلفی قابل بررسی و مطالعه است و خود به خوبی سند گویای میزان انسجام اجتماعی، سرمایه ی اجتماعی، مدیریت بحران، مشارکت اجتماعی، نوع دوستی و در کنار همه ی این ها وضعیت محرومیت، درد، رنج و مشکلاتی است که بسیاری از اقشار محروم جامعه در حال تجربه و دست و پنجه نرم کردن با آن هستند. در خصوص این حادثه می بایستی بحث های زیادی صورت بگیرد. کتاب های متعددی نوشته شود؛ نقد، سیاستگزاری و برنامه‌ریزی های مختلفی صورت پذیرد. زلزله ی کرمانشاه محل آزمودن و آزمایش شدن است. عیار انسانیت، اعتماد، مدیریت، کارامدی، شایسته سالاری، همکاری و همراهی در آن سنجیده می شود و در واقع میدانی برای بروز دادن میزان توانایی و هویت واقعی مردم و سازمان های متولی و مسئول است. در چنین شرایطی به خوبی مشخص خواهد شد که میزان تاثیرگذاری برنامه ریزی های صورت گرفته چقدر است. اقداماتی که همواره با شعار و نمایش همراه بوده تا چه میزان بازدهی داشته است. به این ترتیب حادثه ی اخیر محل آزمودن همگان می باشد.

مشاهدات و مصاحبه هایی که داشتم گویای حوادث و رویدادهای تلخ و شیرینی بوده که بسیاری از نهادها نمره ی مردودی و برخی نیز نمره ی قبولی دریافت کرده اند. در این حادثه دلخراش مردم به خوبی ثابت کردند که فارغ از قومیت، نژاد، دین و مذهب، موقعیت طبقاتی، شغلی، تحصیلی و … در کنار هموطنان خود حضور دارند و صمیمانه و بدون هیچ منتی هر آنچه که در توانایی داشته بر آنها عرضه می نمایند. لذا حجم و میزان کمک های ارسالی از شهرهای مختلف کشور غیر قابل تصور است. اما این مسئله از ابعاد مختلفی نیز قابل بررسی است که در زیر به برخی از آنها پرداخته می شود:

نکته ی اول؛ اصرار شمار قابل توجهی از مردم به توزیع وسایل بین زلزله زدگان توسط خود و یا افراد معتمدی است که آنها را می شناسند. لذا حلقه ی مفقوده ی این بخش، حذف نقش سازمان های متولی مسئول دولتی توسط شمار قابل توجهی از مردم می باشد. این مسئله می تواند به خوبی گویای میزان سرمایه اجتماعی و عدم اعتماد مردم به نهادهایی باشد که بر طبق شرح وظایف سازمانی، حامی مردم محروم هستند. اما به دلایل مختلف مردم نسبت به این نهادها بی اعتماد می باشند.

نکته ی دوم؛ که با نکته ی اول ارتباط مستقیمی دارد این است که با حذف نهادهای واسط، بسیاری از کاروان ها خود اقدام به توزیع اقلام وسایل مورد نیاز می نمودند. بسیاری از این افراد و یا نهادها فاقد آموزش های حرفه ای و دوره های تخصصی هستند که قادر به تشخیص نیازهای واقعی افراد زلزله زده به هنگام بروز بحران باشند. ابتدایی ترین پیامد چنین رخدادی بروز آشفتگی، سردرگمی و بی هنجاری در توزیع وسایل مورد نیاز است. در نتیجه پس از گذشت یک هفته از حادثه در بسیاری از موارد (نظیر وسایل خوراکی) مردم به اشباع نیاز رسیده اند اما در موارد متعدد نظیر (وسایل گرمایشی و چادر) همچنان مشکلاتی وجود دارد. همچنین برخی از خانواده ها نیز خدماتی دریافت نکرده اند و در این بین افراد و گروههای سودجو و واسط (دلال) نیز حضور دارند که با سد کردن خودروهای کمک رسان، تلاش می نمایند از شرایط موجود به نفع خود استفاده کنند.

نکته سوم؛ به ضعف اطلاع رسانی بر می‌گردد که باعث سردرگمی بسیاری از مردمی میشد که به منظور کمک به افراد آسیب دیده وارد منطقه می شدند و آنها را با مشکلات جدی مواجه می‌ساخت. به نظر میرسد که هیچ ارگان و یا فردی اطلاعات دقیقی از میزان کشته ها، زخمی ها، مفقود الاثرها، خانه های تخریب شده و میزان نیاز خانوار و روستاها در اختیار ندارد. گویی همه چیز به هم پیچیده و مشکلات همانند کلافی سر درگم شده است. به دلیل پراکنده و گسترده بودن کمک‌ها و افراد درگیر در آن، کمبود اطلاعات مهمترین مسئله ای است که باعث به هدر رفتن کمک ها و یا اشباع برخی وسایل گردیده است. این در حالی است که ما در جهانی زندگی میکنیم که به دلیل وجود سیستم پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی نباید چنین مشکلی وجود داشته باشد.

نکته‌ی چهارم؛ که اهمیت خیلی زیاد دارد و تا حدودی می‌توان تحت عنوان ” مشکل همه‌ی مشکلات “ از آن نام برد به سیستم “مدیریت بحران” بر می گردد. در کشورمان بحران های مختلفی داریم و علی رغم تجربه ی چندین ساله، مدیریت بحران بسیار ضعیف بوده است و گاهی نیز تصور می شود که وجود ندارد. گویی نظام مدیریت بحران خود دچار بحرانی عمیق تر شده است. به هنگام بروز حادثه، باید ستادهایی به سرعت تشکیل شده و نسبت به پیامدهای وضعیت موجود اطلاعات نسبتاً درستی کسب کرده و با توجه به ابعاد چندگانه ی خسارت و همچنین مشکلات روانی، خانوادگی و اجتماعی ساکنین محل اقدام به تشکیل کارگروه و اعزام تیم های مختلف به منطقه نمایند. در چنین شرایطی می بایستی به شناسایی نیازها و مشکلات افراد آسیب‌دیده و یا نیازمند کمک و حمایت پرداخته شود و در اسرع وقت ضمن تسهیل روند، به اولویت بندی مشکلات و سپس اعزام تیم ها اقدام گردد. واقعیت این است که در چنین شرایطی کمبود امکانات وجود ندارد اما ضعف مدیریت خود را نشان می دهد و این مسئله به خوبی احساس می شود. حتی در خصوص کمک های مالی جمع آوری شده نیز چنانچه نظام مدیریتی قابل اعتمادی از نظر مردم وجود داشت می توانستند در بازسازی خانه ها نیز کمک بسیار موثری به مردم روستایی و شهرها نمایند. این مسئله نیازمند اطلاع رسانی دقیق، اعتماد و شفافیت در هزینه کرد کمک هایی است که به مردم محروم ارایه می شود. علاوه بر این نظام مدیریت بحران می توانست به تسهیل سریع امدادرسانی نیز کمک نماید. جاده‌هایی که به مناطق آسیب دیده منتهی می‌شود شلوغ و پر ازدحام است و گاهی نیز مانع از امدادرسانی به موقع می گردد. نهاد غایب در حادثه ی اخیر نظام مدیریت بحران در کشور است که اثری از آن دیده نمی شود.

نکته‌ی پنجم؛ به فضای رسانه ای و نقل اخبار درست از طریق شبکه های اجتماعی بر می گردد که همواره ممکن است قضاوت در خصوص مسائل را دشوار نماید. هنگامی که حادثه ای نظیر زلزله اتفاق می افتد شایعات مختلفی نیز پیرامون همکاری و یا عدم همکاری برخی از نهادها منتشر می شود. ” نگارنده قصد دفاع از هیچ ارگان و نهادی را ندارد و صرفاً بر اساس مشاهدات موجود و تجربه به نقل آنها می پردازد.” به عنوان مثال نقش هلال احمر در امدادرسانی تا حدودی توسط رسانه ها مخدوش شده است در حالیکه واقعیت های موجود آن است که این نهاد نقش زیادی در توزیع وسایل و تسهیل امکانات مورد نیاز مردم در کنار سایر ارگان ها داشت. در بسیاری از روستاهایی که در نزدیک مرز قرار داشتند چادرهای هلال احمر وجود دارد و در بسیاری از شهرستان‌ها نظیر قصر شیرین، اسلام آباد و … نیز هلال احمر به صورت گسترده‌ای به ارایه خدمات می پرداخت. به نظر می‌رسد که با توجه به تجربیات این نهاد می‌توان در آینده و در شرایط دشوار کشور،  به عنوان مرکز مدیریت بحران روی آن حساب کرد.

نکته ی ششم؛ به سیستم حمایت های روانی و اجتماعی بر می گردد که علی رغم اهمیت و ضرورت، نقش آنها را در شرایط بحرانی به دلیل پراکندگی و عدم مدیریت و ساماندهی منظم با دشواری هایی مواجه ساخته است و در چنین شرایطی ممکن است که اثر بخشی مداخلات و اقدامات حرفه ای تحت تاثیر منفی قرار گیرد. موقتی بودن و عدم استمرار آن از جمله مسائلی است که ارایه خدمات را با چالش مواجه می سازد. لذا آموزش امدادرسانان از طریق رسانه های جمعی و شبکه های اجتماعی اهمیت زیادی دارد. نکته حایز اهمیت در این بخش این است که بین نیروهای امدادرسان نیز هماهنگی و همکاری ضعیفی وجود دارد و همین امر کار امدادرسانی را دشوار و پرمخاطره می سازد. بسیاری از این گروهها دارای منافع مختلف و گاهی متضاد هستند و هر کدام خواستار سهم، بودجه و امکانات بیشتری می باشند. به این دلیل خدمات ارایه شده در این حوزه نیز تک بعدی بوده و از انسجام و پیوستگی لازم برخوردار نیست. در چنین شرایطی مکان های زلزله زده به مکانی برای نمایش و حضور نهادهای گاهاً موازی نیز تبدیل میشود. به این ترتیب رفتارها و خدمات نمایشی به وفور مشاهده می شود. یکی از زمینه های مستعد پژوهشی، ارزیابی میزان تاثیرگذاری اقدامات روانی – اجتماعی است که توسط سازمان های دولتی و غیردولتی در چنین مواقعی ارایه می شود.

نکته هفتم؛ به بافت فرهنگی و شرایط جغرافیایی، اقلیمی، دینی، مذهبی و فرهنگی مردم منطقه بر می گردد. قطعاً پتانسیل های بسیار مناسبی در چنین مناطقی وجود دارد . به عنوان مثال دهیار، شورای روستا و شهر، امامان جماعت، افراد سرشناس و کلیدی، رهبران محلی و … افرادی هستند که می توانند در مدیریت بحران به کار گرفته شده و از ظرفیت و توانایی آنها و سایر مردم به منظور کمک، حمایت های روانی و اجتماعی و حتی بازسازی منطقه استفاده شود. لذا نباید نقش چنین نهادهایی را نادیده گرفت و کمک های ارسالی نیز می بایستی دقیقاً مناسب با شرایط بومی، منطقه ای و شرایط فرهنگی مردم تعریف شوند (به عنوان مثال نوع پوشش زنان منطقه برخی از لباس های ارسالی را بر نمی تابد و یا به جای ارسال نان بهتر است که آرد به این مناطق فرستاده شود زیرا مردم روستا با استفاده از ساج قادر به پخت هستند).

نکته‌ی هشتم: که یکی از مشکلات اساسی و حتی فرهنگی در جامعه است به موج احساسات و تهیه ی عکس های سلفی از درد و محنت مردم رنج کشیده بر می گردد. واقعیت این است که حوادث طبیعی یک مشکل واقعی هستند . هر چند همدلی با بازماندگان می تواند تسلی بخش، بخشی از مشکلات بی شمار آنها باشد اما می بایستی بدون نگاه ترحم آمیز به ارایه ی حمایت های واقعی از این افراد پرداخت. نمایش حضور هر چند می تواند در جلب کمک موثر باشد اما در این رابطه باید جانب احتیاط را در نظر گرفت. به گونه ای که در ازای ارایه کالا و خدماتی ناچیز، برای خود منزلت اجتماعی و اعتبار خریداری نکنیم و از نردبان رنج و درد مردم محروم منطقه بالا نرویم. امروز زلزله زدگان برجسته و مهم شده اند، حضور در مناطق محروم و روستایی این دیار و گرفتن عکس های سلفی با کودکان، زنان و مردان تبدیل به افتخاری بس بزرگ برای بسیاری از ستارگان و مسئولین شده است، در حالیکه تا پیش از آن شاهد چنین چیزی نبودیم. هم اکنون نیز در بسیاری از مناطق محروم کشور مردمانی زندگی می نمایند که مشکلات آنها شاید کمتر از مردم این منطقه نباشد اما چون برجسته نشده اند به باد فراموشی سپرده میشوند. امروز دوربین ها و رسانه ها بر هر دیار و قشری تمرکز کنند آنجا و آنها مهم می شوند. امروز روستاهای اطراف سرپل ذهاب، اسلام آباد، ثلاث و … برجسته شده و فردا جای دیگر و پس از مدتی همه به فراموشی سپرده می شوند. به همین دلیل است که شاهد امپراطوری رسانه ها هستیم. حضور در چنین مناطقی یک وظیفه‌ی انسانی است و چنین اقداماتی باید صرفاً با هدف حمایت از همنوعان و کمک به انسان‌ها صورت پذیرفته و لذا کرامت این افراد باید حفظ شود.

(لازم به ذکر است بسیاری از افراد نیز با نیت خالص کمک به همنوع به این مناطق شتافته اند).

به این ترتیب رنج و محرومیت مردم منطقه چندگانه و چندبعدی است و نیازمند بررسی دقیق شرایط و مداخله و بازسازی محل سکونت در اسرع وقت است. حادثه ی اخیر به خوبی نشان داد که توانایی بالقوه و مستعدی در جامعه وجود دارد که تحت عنوان مشارکت مردمی می توان به توسعه و آبادانی کشور امیدوار بود. اما شکافی نیز به دلیل بی اعتمادی در بین مردم و نهادهای حمایتی متولی مربوطه نیز وجود دارد. مشکلات متعددی قبل از وقوع بحران، حین و پس از آن نیز داریم. در حالیکه سیستم یکپارچه مدیریت بحران در جهت حل مشکلات در کشور وجود ندارد. به این دلیل به نظر می رسد که نباید در آینده نزدیک امید چندانی به بهبود شرایط موجود داشته باشیم. مشکلات در کشور تعریف شده و مشخص هستند اما سیستم نظارتی و مدیریتی ضعیف و کند است. در آینده ی نزدیک نیز اتفاقات مشابه رخ خواهد داد و افراد محروم دیگری نیز قطعاً قربانی خواهند شد. لذا می بایستی از اتفاقات اخیر درس و تجربه لازم را کسب کنیم و تلاش نماییم تا ضمن پیشگیری از بروز بحران های آتی، مداخله و بازسازی موثری داشته باشیم. به امید چنین روزی.

نویسنده: سلمان قادری؛ مددکار اجتماعی و دانشجوی دکتری جامعه شناسی
انتشاریافته در مجموعه تخصصی مددکاری اجتماعی ایرانیان

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا