سرمایه اجتماعی؛ حلقه مفقوده در توانمندسازی زنان سرپرست خانوار

سجاد مجیدی پرستمفهوم سرمایه اجتماعی اگرچه پیشینه ای به قدمت جامعه شناسی کلاسیک در اروپا دارد؛ اما مفهومی است که معنا و مفهوم بسیط خود را در دوران معاصر با مطرح شدن مباحثی همچون: جامعه مدنی، توسعه، مشارکت همگانی و نهادهای مدنی بدست آورده است. سرمایه اجتماعی خاصیت و ویژگی ساختار اجتماعی است که به افراد یاری می رساند تا بر مشکلاتی که با آن ها مواجه هستند، فائق آیند. این مفهوم نقشی بسیار مهم تر از سرمایه فیزیکی و سرمایه انسانی در جوامع ایفاء می نماید و در غیاب سرمایه اجتماعی سایر سرمایه ها اثربخشی خود را از دست می دهند و حتی برخی از اندیشمندان معتقدند که ریشه بسیاری از نابسامانی ها و ناهنجاری ها در کمبود و یا نبود سرمایه اجتماعی نهفته است که این موضوع خود سبب می شود تا بدون سرمایه اجتماعی پیمودن راه توسعه و تکامل اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و … دشوار شود.
وجود سرمایه اجتماعی در هر جامعه ای از عوامل کلیدی توسعه پایدار محسوب می شود. بدون حد مطلوبی از این سرمایه، هیچ یک از ابعاد سه گانه اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی توسعه پایدار به طور کامل محقق نخواهد شد. ارزش های اصلی توسعه پایدار را باید در ارتقای کیفیت زندگی و توانمندسازی افراد جامعه بویژه در تامین نیازهای اساسی طبقات آسیب پذیر همچون زنان و بویژه زنان سرپرست خانوار و تلاش برای رفع اختلاف طبقاتی در جامعه و نیز رشد، آگاهی و امنیت اجتماعی جستجو کرد؛ از این جهت است که رویکرد جنسیتی در حوزه توانمندسازی مطرح و تلاش برای افزایش توانمندی های این گروه از بانوان در فعالیت های اجتماعی و برنامه های توسعه پایدار ضروری شمرده می شود. بر این مبنا، در این نوشتار به موضوع سرمایه اجتماعی و تاثیر آن بر توانمندی های زنان سرپرست خانوار توجه شده است چرا که توجه به این قشر آسیب پذیر نقش بسزایی در توسعه  همه جانبه و کل گرای ملی خواهد داشت.
اهمیت سرمایه اجتماعی در بین زنان سرپرست خانوار و بدسرپرست شرط لازم به منظور رسیدن به توانمندسازی محسوب می شود چرا که نیاز به ایجاد روابط اجتماعی، گسترش انسجام اجتماعی، بسط مشارکت اجتماعی و از همه مهم تر اعتماد متقابل درون گروهی و برون گروهی از پایه های توانمندسازی محسوب می شوند و سرمایه اجتماعی در قالب شبکه های حمایتی غیررسمی نقش موثری در مدیریت ریسک و آسیب پذیری اجتماعی ایفاء می کنند و زنان را در مقابله با فقر مجهزتر می سازد (Bhalla & Lapeyre, 2004). با این وجود، زنان فقیر، بی سرپرست و بدسرپرست ممکن است در فقر باقی بمانند؛ به این دلیل که به طور فعال از دسترسی به بسیاری شبکه های اجتماعی که ممکن است به بهبود کیفیت زندگی آن ها کمک کند، محروم شده اند.
در جامعه کنونی، زندگی زنان سرپرست خانوار علاوه بر مشکلات اقتصادی، با ابهامات و مخاطرات اجتماعی فراوانی همچون افسردگی، ناامیدی، انزوای اجتماعی و همچنین، نگرش غلط و منفی جامعه به زنان سرپرست خانوار روبرو است. این درحالی است که در سال های اخیر، نگاه رویکردهای غیردرآمدی به محرومیت زنان سرپرست خانوار، بینش جدید و گسترده تری به مسائل اجتماعی ارائه می دهد. رویکردهای درآمدی به این دلیل که اساساً با شرایط مادی محرومیت سروکار دارند و به جنبه های غیرمادی غفلت می کنند، انتقاد شده اند(هال و میجلی، ۱۳۸۸). نگاه اقتصادی به فقر و محرومیت به جای تمرکز بر زندگی انسان، توجه خود را به رشد اقتصادی و درآمد سرانه معطوف می کند(محمودی و صمیمی فر، ۱۳۸۴). درک این موضوع حائز اهمیت است که در بسیاری کشورهای درحال توسعه، موقعیت زندگی گروه های فقیر جامعه از جمله زنان سرپرست خانوار، ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی آن گونه که در کشورهای توسعه یافته مشاهده می شود، با درآمد ندارد. در این کشورها، فقرا اغلب توانایی تأمین نیازهای خود را در مبادلات کالا و خدمات در بازار ندارند و دولت نیز در زمینه تأمین و توزیع منابع، چندان کارآمد نیست. براین اساس، مبادلات غیررسمی نقش مهمی در تأمین نیازهای مادی و اجتماعی فقرا ایفاء می کند. این موضوع در ارتباط با سطوح آسیب پذیرتر فقرا از جمله زنان سرپرست خانوار، اهمیتی دو چندان پیدا می کند(Flotten, 2006). شبکه های حمایتی غیررسمی در قالب مفهوم سرمایه اجتماعی، متضمن توانمندی های اجتماعی و کاهش آسیب های اجتماعی زنان سرپرست خانوار و نیز ابزاری برای جلب حضور و جذب مشارکت این بخش از طرد شدگان جامعه در پیشبرد برنامه های توسعه پایدار خواهد بود.
از اهداف اساسی که در رویکردهای غیرمادی محرومیت زدایی، بویژه در خصوص قشرهای آسیب پذیر همچون زنان سرپرست خانوار و بدسرپرست باید به آن توجه کرد می توان به موارد زیر اشاره نمود:
* توجه به ظرفیت ها و دارایی های غیردرآمدی؛
* شبکه های تعاملی و حمایت های غیررسمی؛
* مشارکت در فعالیت های اجتماع محلی؛
* ادغام در روابط اجتماعی و چالش های پیش رو؛
این موارد اهدافی هستند که اغلب در برنامه ریزی ها، تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها مغفول مانده اند و فقط به رویکردهای اقتصادی بدون توجه به مباحث اجتماعی توجه شده است که این امر سبب شده است تا ناکامی های زیادی را بویژه در برنامه های فقرزدایی و توانمندسازی مشاهده نماییم.
پیوند بین توانمندسازی و سرمایه اجتماعی را می توان در موارد زیر مشاهده کرد:
 ترویج فرهنگ، همکاری، همیاری و مسئولیت پذیری اجتماعی برای رفع مشکلات گروه های فقیر و آسیب پذیر جامعه از جمله زنان سرپرست خانوار و بدسرپرست؛
 مشارکت در شبکه های اجتماعی که هماهنگی و همکاری را در بین زنان سرپرست خانوار با یکدیگر و افراد دیگری که می توانند برای دستیابی به سود متقابل کمک کند تسهیل نماید؛
 سرمایه اجتماعی درون گروهی، پیوندهای درونی اجتماع است که مطرود شده ها از جمله زنان بی سرپرست و سرپرست خانوار را در جامعه قادر می سازد تا بتوانند از منابع، امکانات و مساعدت های اجتماع خود به بهترین شکل ممکن بهره مند و به توانمندسازی آن ها منجر شود.
 سرمایه اجتماعی بین گروهی، شبکه های روابط اجتماعی بیرونی است که افراد و گروه ها را قادر می سازد تا از منابع اطلاعاتی و حمایتی خارج از اجتماع خود همچون تسهیلگران حوزه های اجتماعی از جمله مددکاران اجتماعی و سازمانهای متولی توانمندسازی بهره مند شوند.
 بسترسازی برای زنان سرپرست خانوار به منظور مشارکت در نهادهای اجتماعی که می تواند بر سطح توانمندسازی آنها اثرگذار باشد.

منابع

محمودی، وحید؛ صمیمی فر، قاسم (۱۳۸۴). فقر قابلیتی. فصلنامه رفاه اجتماعی، (۴)۱۷
هال، آنتونی؛ میجلی، جیمز (۱۳۸۸). سیاست اجتماعی و توسعه. ترجمه مهدی ابراهیمی و علیرضا صادقی،تهران:جامعه شناسان.
Bhalla, A & Lapeyre, F (2004). Poverty and Exclusion in a Global World, Macmillan.
Flotten, T. (2006). Poverty and Social Exclusion: Two Side of the Same Coin, Fata

سجّاد مجیدی پرست
مدیر پژوهش کلینیک مددکاری اجتماعی هانا
کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبایی
از سری مقالات و یادداشتهای توانمندسازی زنان سرپرست خانواده

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا