دغدغه های یک مددکار اجتماعی در خصوص فعالیتهای گروههای تلگرامی مددکاری اجتماعی

دغدغه های یک مددکار اجتماعی: طی یکی دو روز گذشته احدی از دوستان با من تماس گرفت و از بلبشویی که تحت عنوان گروه های تلگرامی در فضای مجازی در حال وقوع است و تحریک هیجاناتی که غوغاسالارانی آن را با ترکتازی هدایت می کنند گله کرد.

دغدغه های یک مددکار اجتماعی

به ایشان عرض کردم که سیاست تعاملی مددکاران اجتماعی و به عنوان یکی از این مجموعه انجمن مددکاران اجتماعی ایران وارد شدن در گود هیجانات و دعواهای بچگانه نیست. سالهاست که انجمن تلاش می کند فضای عداوت و بداخلاقی در حرفه را تلطیف کند و هزینه های بسیاری نیز در این راستا چه به لحاظ مالی چه هزینه های زمانی و انرژی و اعتبار و آبروی آبرومندان به گرو گذاشته شد تا مدرسین، اساتید، دانشجویان و فاعلان مددکاری اجتماعی بر ریل عطوفت بیایند و بر سبیل عافیت طی طریق کنند.

تاریخ حرفه نشان می دهد که اساتید دانشگاهی حرفه همواره نیت خیر داشته اند و همین اختلافات که گاهی شخصی سازی هم می شد بخش زیادی از توان و انرژی آنها را می زدود.

رسالات و مأموریتهای مددکاری اجتماعی و ارزشها و اصول حرفه مدام به بهانه های مختلف یادآوری شد و اکنون به حمدالله مهربانی و مودت حاکم شده و جو برای کارهای جدی فراهم شده است.

در سایه همین آرامش و همدلی هم بوده که توانسته ایم در مجامعی که عموماً مددکاران اجتماعی را به عزت نمی شناختند و گاهی این رشته را یک گرایش کاربردی از جامعه شناسی معرفی کرده و گاهی وردست روانشناسی و روانپزشکی و گاهی دستیار حسابدار و کارپرداز می دانستند اکنون نام صنفهای مددکاری اجتماعی یا اساتید حقیقی آن را با افتخار در بخش مخاطبهای نامه ها یا رونوشت آنان ذکر می کنند و به شخصه شاهدم در جلسات ملی با حضور مسئولینی در سطح معاونان وزیر اذعان می شود که آسیب ها و مسائل اجتماعی بی حضور مددکاران اجتماعی متخصص امکان پذیر نیست.

امروز همه بزرگترهای مددکاری اجتماعی همنوا شده اند که متفق شوند تا حرفه پیشرفت کند نه شخص خاصی. به نظر می رسد الان همه قبول دارند که با تخریب همدیگر با هدف بالابردن خود نه تنها کسی پیشرفت نمی کند که به حرفه، اعضا و جامعه هدف آن (که غالباً گروه های آسیب پذیری اند) ضربه وارد می شود.

دوست مذکور اما گفت فضای بداخلاقی ها برگشته و شواهدی از همان فضای پرهیاهو برایم ارسال کرد که فلانی و فلانی چه و چه می گویند که انجمن مصادره شده و عده ای در حال سوءاستفاده مالی هستند و غارت می کنند و منافع برده اند و کذا و کذا…. می گویند مددکاران اجتماعی دولتی شده اند.

باز سعی کردم که در نهایت تابی که می شود از استماع این جملات آورد برایش تشریح کنم که انجمن یک نهاد داوطلبانه و غیردولتی است و حتی تاکنون با کمکهای حداقلی خود مددکاران اجتماعی کشور چرخیده و اساساً رفت و آمد مالی در این نهاد صورت نمی گیرد و بیشتر آمد است و اعضای انجمن و بیش از همه آنها اعضای هیات مدیره فعلی نه تنها هیچ برداشتی از سرمایه های اندک انجمن نمی کنند که جانی و مالی و اعتباری تنها به ورودی ها می افزایند. از حق مرخصی های اداری خود که قاعدتاً باید صرف امور شخصی و خانوادگی شود برای شرکت در جلسات ملی سطوح بالا استفاده می کنند تا همان اعتباری که گفتم الان برای مددکاران اجتماعی قائلند کسب شود. برای شرکت در این جلسه ها هم هیچ شخص خاصی مأمور نمی شود و گاهی حتی بیرون از اعضای هیات مدیره از بین کسانی که در حوزه مربوطه اشراف دارند بی هیچ مزد و منت و حق الزحمه ای زحمت حضور در جلسه را می کشند. مگر در استثنائاتی که حسب معمول با نامه ای حضور شخص رئیس یا فرد مشخصی تصریح می شود. ضمن اینکه انجمن یک نهاد صنفی مبتنی بر دمکراسی است و هر کسی می تواند در آن عضو شود و برای حضور در هیات مدیره آن نامزد شود. برای کارهای داوطلبانه ای که الان در حال انجام است از قضا بیش از هر زمان دیگری نیاز به کمک همکاران داریم. برگزاری نشستها، تدوین دستورالعملها و جزوات اجرایی، نوشتن تحلیلهای عالمانه برای مسئولین برای تنویر افکار آن ها و هدایت اذهانشان به سمت رویکردهای اجتماعی، پیشنهاد سیاستهای مبتنی بر شواهد و انجام داوطلبانه طرحهای پایلوت آنها. اما همه می دانند که در انجمن هایی مثل این باید علاقه و عرق به انجام کارهای داوطلبی داشته باشی و گرنه حضور و وقت و انرژی و پول خرج کردن، توجیهی ندارد. این دغدغه اش را که مددکاری اجتماعی دولتی شده را هم تأیید کردم اما برایش تشریح کردم که نه فقط در ایران بلکه در اکثر نقاط جهان (تا آنجا که من ارتباط دارم و می دانم) بخشی از مددکاری اجتماعی در بدنه دولت است و این یکی از انتقاداتی است که به ویژه به مددکاران اجتماعی که با رویکرد سیستمی فعالیت می کنند وارد می شود. اما دولتی بودن نه به آن معنا که آنچه دولت انجام داد فریاد تحسین برایش بفرستیم. لااقل نقل قولها و مصاحبه ها و یادداشتهای مددکاران و انجمن مددکاران اجتماعی روی همان فضای مجازی قابل رویت است.

هر طرح نادرست و نامناسبی که تدوین، تصویب یا اجرا می شود به ریزترین شکل ممکن نقد انجمن و مددکاران اجتماعی را در پی دارد. حتی در برخی سازمانها انجمن را به عنوان یک نهاد منتقد می شناسند اما چون مبتنی بر شواهد و با رعایت اصول نقادی صحبت می کند نقدهایش را سازنده می دانند و اتفاقا در بسیاری از موارد باعث تعدیل و اصلاح برنامه ها و طرح ها و حتی قوانین شده است. بعضی از این موارد بارها اعلام شده است. حرف حسابی و منطقی همیشه خریدار دارد. فرقی هم نمی کند که “من قال”!

حال اینکه گروهی از همکاران بغض می کنند که چرا مثلا من را دعوت نمی کنند و او را دعوت می کنند و چرا من رئیس نیستم و او رئیس است و من را تحویل نمی گیرند و او را تحویل می گیرند باید برود خودش را قوی کند که دعوت بشود.

همین ها وقتی مددکاران اجتماعی در هیچ مقام و مسندی نبودند گله می کردند که چرا مددکاران را در جمع های سیاستگذاری دعوت نمی کنند و حالا که با هزاران زحمت خود را اثبات کرده اند می گویند چرا می روید در جمع دولتیها می نشینیند! ضمن اینکه این کشور نیاز به هزاران مددکار اجتماعی متفکر و دانا و مسلط به قوانین و شرایط دارد. این را حکومتها هم فهمیده اند و در شأن ما نیست که فکر کنیم جا برای کسی تنگ است و اگر فلانی باشد بهمانی جایش نمی شود.

دوست گرامی من باز هم شواهدی آورد که فلانی نظریه داده که مثلا معتادین را بفرستند جزیره تا چه موقعی تا ترک کنند و ادعا دارد که این به عقل هیچ کس نرسیده و درمان قطعی می شود.

لبخندی به نشانه آرام ماندن زدم و گفتم آن فلان را که می گویی من می شناسم و این حرفهای عجیب از او ساخته نیست. در فضای مجازی هر کس می تواند خود را به جای کس دیگر جا بزند و تازه راههای هک برای هتک حرمت ها فراوان اند. به او گفتم که من می دانم چطور می شود آدمها دست انداخت. اگر هم خودش گفته شاید قصد مزاح داشته است.

آن فلان نام که می گویی قطعاً می داند که این نظرات توسعه نیافته به صورت رادیکالیزه در اوان انقلاب از سوی گروهی اندک از متشرعین هیجان زده امتحان شد و دوستانی که انقلاب را به یاد دارند یا در ورقه های تاریخی آن تورقی عالمانه کرده اند می دانند که چقدر لعن و نفرین پشت روح آن ازدنیا رفتگان از سوی افرادی که بعد از مدتی درون خانه و جامعه شان با روشهای پزشکی و اجتماعی درمان شده اند هست.

مددکاران اجتماعی دستکم در سی سال اخیر همگام با متخصصین اجتماعی و روانی خود را به انواع مهلکه ها انداخته اند تا جا بیاندازند در این کشور که ما معتاد نداریم، فرد معتاد- انسان معتاد- زن یا مرد یا کودک معتاد- آدم معتاد داریم. معتاد بودن یا بیمار بودن یا هر شغل و حرفه و حتی جنایتی هیچ فردی را از آدم بودن نمی اندازد. ما به رفتارها واکنش نشان می دهیم نه به شخصها و شخصیتها. مددکاران اجتماعی تحصیلکرده حرفه ای هیچ گاه اصول حرفه ای خود را فراموش نمی کنند. مددکاران اجتماعی از هر کسی بهتر افراد درگیر اعتیادی را دیده اند که با اراده و با کمکهای مبتنی بر خانواده و مبتنی بر جامعه از بند اعتیاد رها شده و اکنون اعضای مفید و موثری برای خود، خانواده  و کشورند.

آن دوست بزرگوار خود در این عرصه سالهاست کار کرده و بهتر از من و شما داستان را می داند حال شاید شوخی کرده است. جنبه شوخی باید داشته باشید. آن دسته از مددکاران اجتماعی که در دانشگاه درس خوانده اند و فضای آکادمی ها را دیده اند به خوبی می دانند که دستکم از زمان افلاطون که ریشه آکادمی به صورت جدی زده شد نظریه یک مفهوم علمی و دانشگاهی است و لاجرم در دانشگاه و با رسانه های مشخصی مانند مقاله، کتابهای دانشگاهی یا مجامع علمی مطرح می شود و نیازی به نامه و تأیید رسمی گرفتن ندارد. ما اولین قومی نیستیم که نظریه می دهیم و اگر سراز پستوهای تلفنهای همراهمان دربیاوریم و کمی به کتابهای علمی و دانشگاهی نگاه بیاندازیم یادمان می آید که نظریه مختصاتی دارد و کوتاه سخن اینکه هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.

برای اثبات نظریه نیازی به دعوا و زور نداریم. نظریه دان حرفش را با ادله و مستندات می زند و به مجلات علمی ارسال می کند تا داوری شود اگر استدلالش پذیرفتنی بود تا “اطلاع ثانوی” و تا زمانی که نظریه مکمل یا مخالفی بالاجماع، تأیید نشود مورد بحث و استفاده قرار می گیرد. 

اصلا کار دانشگاه کار زورکی و شلوغ کاری و غوغاسالاری نیست. کشف قاره ای جدید که نیست که چون من زودتر دیدم باید داد بزنم و استیفای حق کنم که به نام من در تاریخ ثبت شود. دانشگاه رفتگان می دانند که مثلا ارزش نظریه های مرتن و کتابها و مقالاتش نه تنها از کارهای پارسونز و دورکیم که اسلافش بودند کمتر نیست بلکه ارج و جایگاهش کاملا مشخص است. شاگردان او هم در پاره ای موارد از او جایگاه مرتفعتری یافته اند و این مقامها به معنی اینکه لزوما مثلا آقای مرتن آدم خوبی بود یا بد نیست. خیلی ها حتی قیافه اش را ندیده اند و اصلا ممکن است ندانند که مرد است یا زن. بلکه رفتار و گفتارش مستدل بود  بنابراین اقبال به آن شد و اگر آدم بدی بود خودش برای بهشت و جهنمش جواب می دهد.

تازه مددکاران اجتماعی این مرزوبوم که دغدغه حوزه اجتماعی دارند آنقدر مشغول امور تخصصی اند که اصلا وقت آن را ندارند همه روز و شبشان را به این گروه و آن گروه بروند و به این و آن فحش و فضاحت بار کنند که مثلا محبوب شوند.

کسی که بخواهد اینگونه خودنمایی کند فقط می تواند طرفدارانی از جنس خود را جلب کند و الا اهل تفکر می دانند که کسی فحش می دهد که نمی تواند استدلال کند. در سالهای اخیر مددکاران اجتماعی در عرصه تولید دانش بومی یا واردات و مونتاژ دانش غربی موفقیتهای خوبی داشته اند و خدا می داند هر بار که کتاب یا مقاله ای را می خوانم که با نام مددکاری اجتماعی قرین شده حس غرور می کنم. این حس در اکثر مددکاران اجتماعی مشترک است. بارها مقالات همکاران ما در بخشهای مختلف در کنگره های علمی داخلی و خارجی طرح شده و از آنها استقبال هم شده و اکنون کم نیستند دوستانی که در عرصه بین المللی حیثیتی دارند و حتی در دانشگاه های خارجی تدریس می کنند. این نشانه بلوغ جوانان ایرانی در حوزه اجتماعی است. تدوین و انتشار کتاب حتی با کیفیتهای حداقلی نشانه ای از آن است که این حرفه مندان سعی می کنند حوزه اجتماعی را بازسازی عالمانه کنند و نظرخود را بیان کنند و نظر نو بسازند. اما نویی لزوما به معنای عجیب بودن و از اساس متفاوت بودن نیست.

این غوغابازان شاگردان خلف همان هایی هستند که سالهاست وقت متخصصان اجتماعی را با جملات و کلمات دم دستی گرفته اند و خود و دیگران را مضحکه کرده اند.

اینها همین که غر بزنند و عده ای هم از سرتفریح viva گویشان باشند و هوراهورا بگویند راضی اند. عده ای که یا شکمشان سیر است یا مصادیق “فاغشیناهم فهم لایبصرون” اند و چندین چراغ دارند و به بیراهه می روند. پس بگذار بیفتند و ببینند سزای خویش. حتما هم گروهی این وسط هستند که می خواهند آب را گل آلود کنند تا خرج ماهیشان درآید. این گروه دوست دارند افراد فعال و موثر را به حرفهای الکی مشغول کنند و هی وارد غوغابازیشان کنند و به هدفهای نامشروعشان برسند. “بهل گر بگیرند بیکارها…”

آن دوست ارجمند من در حالیکه کمی آرامتر شده بود پرسید پس چه کنیم؟

گفتم به فکر ارتقاء دانش و بالابردن مهارتمان باشیم. “مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید.” همین قدر می دانم که جامعه را طوفانی از آسیبهای اجتماعی و بداخلاقی ها و فسادها در برگرفته است. در این شرایط اگر ما به یاد دوران کودکی مان سرمان را در لاک کنیم و زمان ارزشمند خود را پای اسبابی چون تلفن همراه به بازی مشغول باشیم ….

شبکه های مجازی ساخته می شوند که قاطر نانمان باشند نه قاتل زمانمان.  دستکم نه برای متخصصین. جامعه را آسیب ها و مسائل اجتماعی دربرگرفته و همه را مستأصل کرده و ما حق نداریم بنشینیم و وقتمان را با این حرفهای بچگانه تلف کنیم. باید برویم به قوانین مسلط شویم و به قول ویتگنشتاین “زبان بازی را یادبگیریم” که بتوانیم برای جامعه هدف دستآوردی به ارمغان آوریم. اینکه بنشینیم در پستوی موبایل و بین خودمان بگوییم “بعله همه نمی فهمند و باید کشور را بدهنند من اداره کنم و بقیه مرا ثنا بگویند” فقط ما را مضحکه دانایان جلوه می دهد.اینکه بگوییم قانون و مافیها کشک است و هر که قانون را  می نویسد هیچ نمی داند و باید همه بیایند ما به آنها یاد بدهیم که نشد برادر من.  به خدا قسم ماجرا بسیار جدی تر از این حرفهاست کار ملک آدم جدی می خواهد. جامعه دارد در حوزه اجتماعی و فرهنگی به قهقرا می رود و آن وقت ما وقتمان را صرف این کنیم که دیگران را مسخره کنیم و برایشان زبان دربیاوریم و جیغ بزنیم که “های های… ما خوبیم…مابهتریم…!” به ایشان توصیه برادرانه کردم که حرفهایی که به من زد را در گوش نامحرمان بازگو نکند چون بسیارند رقبای صنفی که حرفهایمان را در خفا رصد می کنند و سعی دارند با ادله ثابت کنند مددکاری اجتماعی باید همان درجه دوم بماند و این حرفهای ارزان می تواند بهانه ای به دست آنان دهد و بروند این جا و آنجا زمزمه کنند که سطح تحلیل مددکاران اجتماعی در حد این نوع بحثها و کلمات پایین آمده و آنچه طی این همه سال بافته شده را رشته رشته کنند. دوستم آرام شد و گفت: خداحافظ!

عباسعلی یزدانی | مددکار اجتماعی

منبع: وب سایت تخصصی مددکاری اجتماعی ایران

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا