مددکاران اجتماعی متولی می خواهند نه قیم فتوی دهنده!!!

احمدعلی جبارزادهآقای عباس یزدانی
عضو هیأت مدیره انجمن مددکاران اجتماعی ایران
سلام
مطلب جنابعالی را با عنوان “مددکاران اجتماعی ارزش وقتشان را می دانند” مورخه سی ام تیر ماه ۹۵ خواندم و از آنجاییکه بنا به دهها نشانه! مخاطب اصلی نوشته من بودم، لذا توضیحاتی جهت روشن شدن ذهن شما و سایر همکاران می دهم. جنابعالی را عضو هیئت مدیره انجمن خطاب کردم، چرا که علیرغم اینکه در پایان این نامه عنوان خود را مددکار اجتماعی گذاشته اید، اما محتوای یادداشت با چندین نشانه!! بیانگر اینست که شما به نمایندگی از انجمن و بعنوان یک عضو صحبت کرده اید. لحنتان با تمسخر و خشم و گستاخی همراه بود که مرا ترساند! نه ترس از عتاب و عقاب شما، که ترس از دیکتاتوری و خودخواهی که می خواهد در قالب قیم مابی و دلسوزی و “فقط ما می دانیم” سرنوشت، افکار و آرای دیگر مددکاران اجتماعی را چنان محدود کنید تا با اتهام بیسوادی، جرأت نقادی نداشته باشند!!!
قالب نوشتاری شما هم جالب بود! یک مکالمه خیالی به سبک کتاب “وقتی نیچه گریست” یالوم. که در آن به مکالمات خیالی نیچه و برویر پرداخته است. شما هم با “احدی از دوستان” گفتگویی می کنید که باز با نشانه هایی!!! اشاره بر خیالی بودن آن دارد، آنجائیکه منبع خبریتان را در مورد نوشته های من و سایرین در گروه احدی از دوستان ذکر می کنید، حال آنکه شما خود در این گروه حضور دارید! و می بینید و می شنوید.
بنده روحیه ای دارم که شفاف صحبت کنم، با کنایه و استعاره و تمثیل و تشبیه حرف نمی زنم. به من گفتید از من هم بشنوید:
در شروع مطلبتون نوشته اید که:
در حالی تحریک هیجانی و غوغا سالاری و ترکتازی در حال وقوع است که توانسته ایم در مجامع مختلف مددکاری اجتماعی را که به عزت نمی شناختند و در حد یک گرایش و وردست روانشناسی و حسابدار و کارپرداز فرض می کردند، کاری کرده ایم تا آسیب شناسی بی حضور مددکاران اجتماعی متخصص امکان پذیر نباشد. نوشته اید انجمن تلاش می کند فضای بد اخلاقی در حرفه را تلطیف کند و برای این هزینه های بسیاری نیز پرداخت کرده است و گفتید که همه قبول دارند که با تخریب عمدی همدیگر با هدف بالا بردن خود نه تنها کسی پیشرفت نمی کند که به حرفه، اعضا و جامعه هدف ضربه وارد می کند.
آقای یزدانی، نقد، توصیف و تبیین اگر الزاماً به ذائقه شما یا انجمن یا هر گروه دیگری خوش نیاید، بمعنای ترکتازی نیست (اگر چه مفتخراً ترکم). خروج حرفه مددکاری از رخوت و در جا زدگی محصول کار یک یا چند نفر نیست که مرهون افراد بسیاری است. آنرا مصادره به مطلوب نکنید. این را منی می گویم که حمایتم از انجمن و اعضایش تا آنجا پیش رفت که مرا میرزا بنویس شما دانستند و بلند گویتان! نوشتم که در این انجمن کمال الملک حوزه اجتماعی هست. در حمایت از شما که کلینیک تان را که می بستند با رییس بهزیستی وقت کشور صحبت کردم و مقالات تندی نوشتم. اما در گذر زمان شماها با هم به سیاست و درایت کنار آمدید و مرا به حاشیه راندید و بایکوتم کردید.
می فرمایید دوست مذکورتان گفتند که می گویند انجمن مصادره شده و عده ای در حال سوء استفاده مالی هستند و غارت می کنند و منافع برده اند و کذا و کذا. می گویند مددکاران اجتماعی دولتی بوده اند؟ و بعد شما در نهایت تاب آوری به دوستتان می فرمائید که انجمن یک نهاد داوطلبانه و غیر دولتی است و با کمکهای حداقلی خود مددکاران چرخیده و اعضای انجمن و بیش از همه اعضای هئیت مدیره فعلی نه تنها هیچ برداشتی از سرمایه های اندک انجمن نمی کنند بلکه جانا و مآلا و اعتبارا تنها به ورودی ها می افزایند و حتی از مرخصی های خود برای جلسات سطوح بالا!!! استفاده می کنند، بی هیچ مزد و منت و حق الزحمه ای. و می فرمائید نه فقط در ایران بلکه در جهان، مددکاران اجتماعی از بدنه دولتی است، اما دولت را فقط تحسین نمی کنیم و منتقد هستیم. اگر هم برخی از مددکاران بغض می کنند که چرا مرا دعوت نمی کنید و چرا من رئیس نیستم و مرا تحویل نمی گیرید، خب باید برود خودش را قوی کند تا دعوت شود.
بسیار عالی! بحث غارت و سوءاستفاده را نمی دانم چه کسانی مطرح کرده اند؟ اما این را شنیده ام که چطور می شود عضوی از هیئت مدیره در قالب قراردادهایی با سازمان، قراردادهای چند صد میلیون تومانی می بندند و فریاد سایرین را نمی شنوند؟ شنیده ام که می گویند عضو هیئت مدیره چطور می شود که بورس تحصیلی می گیرد؟ یا چطور عضو هیئت مدیره، مدام کارگاههای آموزشی درآمدزا در استانها برگزار می کند و دیگران این امکان را ندارند؟!
این شنیده ها اگر صحت داشته باشد باعث سوءتفاهم برای جامعه مددکاری می گردد و صحبت جانا و مآلا و ایثار کردن شبه انگیز می شود!!!
انجمن یک نهاد غیر دولتی است، گردانندگان آن وقتی به بدنه دولتی وابسته هستند، دیگر جسارت لازم برای رویارویی با منابع قدرت را ندارند و برای همین نیاز است که از این وابستگی و در زیر سایه دولتی بودن خارج شوند، اما اکثراً نان خور سفره دولتی اند. نان خور سفره دولتی بودن اشکالی ندارد اما نادیده گرفتن خیلی خطاها همسو با حرکتهای اجتماعی مطالبه گرانه سازمانهای غیر دولتی نیست. که دارد اتفاق می افتد و از این روست که معترض هستیم به حاکمیت اکثریت دولتیان حاکم بر انجمن.
این چه دیدی است که فقط آنانی که در مصدر قدرت اند یا وابسته به قدرت باسوادند و بقیه بیسوادان که باید بروند قوی بشوند و برگردند؟!!

اگر انجمن در دست شماست فقط شما میفهمید و توانمندید، و آنانی که در این انجمن نیستند، ناتوان اند، محتاج به قیمی و بکن نکن!!! این لحن متکبرانه و از بالا به پایین شما آیا شخصی است یا انجمنی؟!
در بین مددکاران اجتماعی میشناسم افرادی را که هر جمله شان از نظر تخصص که مانیفست است و عطش آدمی را به یادگیری صد چندان میکند اما حاضر نیستند در بازی بزرگان وارد شوند. آنگاه شما آنان را بی توان و مددجو میبینید. دوست گرامیتان گفته فلانی یعنی بنده نظریه داده ام که معتادین را به جزیره بفرستند تا ترک کنند یا همانجا بمانند و این تز به عقل هیچکسی نرسیده. و سپس شما مددکارانه و یاورانه از من دفاع کرده اید که نه بابا فلانی را میشناسم، این حرف های عجیب از اون ساخته نیست، یا هک شده و هتک حرمت و اگر هم خودش گفته شوخی کرده، والا چه کسی نمیداند این طرح سوخته از اوایل انقلاب بوده و لعن و نفرین به همراه داشته است. آقای یزدانی عزیز شما مرا به یاد آن پادشاه لخت و دو خیاط انداختید که طلاهایش را گرفتند تا جامه ای بافته، زربفت، که فقط آدم های عاقل آن را مببینند. با این ترفند پول ها را به جیب زدند و هیچکس حتی پادشاه جرأت نکرد که بگوید من لختم. لحظه ای وسوسه شدم تا بگویم بله هک شدم و نظر من نبوده است. و یا به قول شما شوخی بوده است از سر دل سیری با بدبختان این جامعه!! نه قربان، نظر از من بود. اما نه نوعی ک فقط به عقل من میرسد،با روش خلخالی هم خیلی فرق دارد و هیچ شباهتی به آن ندارد. خلاصه گفتم که تجربه ی سی و پنج ساله ی اخیر این کشور در مورد اعتیاد تلخ و شکست آمیز بوده. پیشنهادم این است که اگر شعار ها را کنار بگذاریم به معتادین در فضای بسته فرصت برگشت به جامعه بدهیم و اگر نخواستند از جامعه ایزوله کنیم. حالا شما شعار بدهید که اینان مگر انسان نیستند؟ چرا با آدمیت مشکل دارید؟ و شما حکم قتل میدهید و غیره و غیره. نخیر در فضایی علمی حاضرم نظراتم را تشریح کنم.
و اما در باب نظریه پردازی، و استدلال شما که نوشته اید : همگان میدانند که نظریه یک مفهوم علمی و دانشگاهیست و یا در دانشگاه و یا در مقاله و کتب و یا مجامع علمی مطرح میشود و نیازی به نامه و تأیید رسمی گرفتن ندارد، فرموده اید اگر سر از پستوی تلفن همراه در بیاورم و کمی به کتاب های علمی و دانشگاهی نگاه بیندازم یادم می آید که نظریه مختصاتی دارد، و هر سخن جایی و هر نقطه مکانی. برای اثبات نظریه نیاز به دعوا و زور نیست بلکه بفرستیم به داوری، دانشگاه که زورکی نیست، کشف قاره ی جدید نیست (لحن بسیار چندش آور است) که هر کس زودتر دید داد بزند به نام من ثبت کنید. فرموده اید که این غوغا بازان، شاگردان خلف … میخواهند از آب گل آلوده ماهی بگیرند تا خرج ماهیشان درآید، میخواهند به هدف های نامشروعشان برسند. آقای یزدانی چرا فکر میکنید که نظریه فقط در محدوده ی مکانی دانشگاه شکل میگیرد و اگر کسی استاد دانشگاه نبود حق نظریه پردازی ندارد؟ این را از کجا در آورده اید؟ نظریه پردازان جهان الزاماً همه استاد دانشگاه بوده اند؟ اگر هم منظورتان استفاده از روش های دانشگاهیست چرا فکر میکنید که در نظریه ی ضربآهنگ طلاق من رعایت نشده؟ نظریه ای که وقتی دکتر سام آرام آن را شنید گفت شما نظریه ی طلاق را از آسمان به زمین آوردید. در کدام جمع علمی داخلی مطرح کنم، جایی که مدیران کل تان و روسایتان دستور میدهند که خفه ام کنند؟ برای سخنرانی به دانشگاه دعوت میشوم، به وزارت خانه دعوت میشوم، به همایش ها دعوت میشوم، اما لغو میکنند، نظریه را به بخش ارزیابی دانشگاه میرسانم، با نظر مساعد اساتید حرفه، کنارش میزنند. برای ترجمه ی رسمی نامه میخواهند، نمیدهند. آنموقع شما مرا و کار مرا به تمسخر میگیرید؟ چندین بار خواستم تا حضرات مجمع علمی تشکیل دهند، از اساتید، تا در آنجا نظریه ام را مطرح کنم. چه شد به غیر از اینکه تلفنی دستور داده میشود تا بایکوتم کنند، مطلی علیهم بنویسند و به قول شما کذا و کذا… . به کدام هدف نامشروع میخواهم برسم؟ چه درآمد کلانی از حرفه بدست آورده ام؟ و کدام قرارداد ها را بسته ام؟ اگر برای کار خوبم مبلغ خوبی میخواهم که باید هم چنین باشد این کجای ماهی گیری از آب گل آلود است؟ کدام بورس تحصیلی را گرفته ام؟ چرا این گونه برافروخته و غیر منطقی حرف میزنید و اتهام وارد میکنید و نهایت که نوشته اید به یاد دوران کودکی سر در لاک نکنیم و زمان ارزشمندمان را پای اسبابی چون تلفن همراه به بازی نگیریم، شبکه های مجازی قاتل زمانمان هستند. این ها حرف های بچگانه است و باید به قول ویتکنشتاین زبان بازی را یاد بگیریم. نه در پستوی موبایل بگوییم بعله همه نمیفهمند کشور را به من بدهید تا اداره کنم. بترسیم از رقبای صنفی که ما را مسخره میکنند و بهانه به دستشان ندهیم.
در عجبم، سخت در عجبم. از شما که دانشجوی دوره ی دکتری مددکاری اجتماعی قرن بیست و یکم، چگونه فضای مجازی، شبکه های اجتماعی و دست آوردهای شگرف آن را به سخره میگیرید و بیشتر از آن میلیون ها کاربر ملی و غیر ملی را که بسیاری حُکم استادی شمارا دارند.آن را به بازی کودکانه تشبیه میکنید. خوش نیامدن شما مصداق درستی یا نادرستی تکنولوژی و علم نیست. اینکه سفارش میکنید تا از لودویگ وینگنشتاین، فیلسوف اتریشی و از طراحان فلسفه ی تصویری زبان بازی زبان یاد بگیرم، آقای یزدانی، اگر شما کتاب ترجمه میکنید، بنده کتاب مینویسم. کوتاه بیایید از این همه فخر فروشی عالمانه ی متکی بر تحقیر و توبیخ دیگران.
بنده همان مددکار اجتماعی ام که در زمانی که مدافع شماها بودم بهترین مددکار کشور بودم (مستندات در سایت تخصصی مددکاری از قلم شما و دوستان) و الان که نقدی بر شما می آورم کودک مشغول به اسباب بازی. نه آن زمان که مدحم کردید جدیتان گرفتم، و نه این زمان که بی محابا میتازید جدیتان می گیرم. در پایان از آقای طلیسچی که به عنوان یک پژوهشگر رسالت بی طرفانه ی خود را در بارگزاری مطالب آقای یزدانی در وبسایت تخصصی مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵ عهده دار شدند خواهش میکنم پیرو همین رسالت جوابیه ی بنده را هم در همانجا قرار دهند. لازم به ذکر است تنها منبع رسمی نقطه نظرات بنده در درجه اول سایت تخصصی کلینیک مددکاری اجتماعی آیدا با آدرس www.clinicaida.ir میباشد.

احمدعلی جبارزاده | کارشناس مددکاری اجتماعی
منبع: سایت کلینیک مددکاری اجتماعی آیدا

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا