هستی شناسی مددکاری اجتماعی

هستی شناسی مددکاری اجتماعی؛ رئالیسم دیالکتیکی-پراتیکی

در یک نگاه هستی­ شناسانه به مددکاری اجتماعی در ارتباطش با هستی­ اجتماعی و مراجعان، می­توان آن را در دو سطح “واقعیِ خُرد” و “واقعیِ کلان” یافت.

قلمرو کلان متعلق به ساحت گفتمانی هست و قلمرو خُرد واقعیت شامل دو وجه بیرونی-رویین (تجربی) و درونی-زیرین (غیر تجربی) هست که اولی قابل مشاهده اما دومی که از دل اولی بیرون می ­آید و به دلیل دست نیافتن به علل رویدادها در اولی به تببیین­ های وجه دوم روی آورده می­ شود و توسط آثاری که در وجه بیرونی از خودش برجای می­ گذارد، می ­توان بدان دست یافت و البته قابل مشاهده نمی­باشد. وجه بیرونی-رویین با تجربه و مشاهده ارتباط دارد مانند اینکه مددکار اجتماعی به خانه ­ای برود و از بعد از دیدن وضعیت خانه و پرس ­وجو از کار و بارشان، بدان­ها رسیدگی کند و وجه درونی-زیرین، مانند آنکه مراجعِ درمانده ­ای به مددکار اجتماعی رجوع کند و مددکار اجتماعی نتواند با مشاهده و پرس ­و جوی مستقیم او را توانمند سازد بلکه با دسترسی به لایه­ های زیرین از طریق دسترسی به پرونده­ هایش و روانکاوی­ کردن مراجع به ریشه­ های مشکلات او پی ببرد.

برای تشریح مفهوم “گفتمان” از فوکو استفاده می ­کنیم که در دیرینه ­شناسی دانش می­گوید که گفتمان به «قلمروی عمومی همه گزاره­ ها، گاهی به عنوان گروه فردیت­ پذیری از گزاره ­ها، و گاهی هم به عنوان روالی منظم و قانون­مند که تبیین­ کننده شماری از گزاره­ ها است» اشاره دارد.

میدان­ های مددکاری اجتماعی از این دو ساحت یعنی واقعیت خرد (شامل تجربی/بیرونی، غیر تجربی/درونی هست) و واقعیت کلان (شامل قلمرو گفتمانی هست)، خالی نمی­ باشد.

مددکار اجتماعی با سوژه ­هایی طرف هست که در روابطی “مادی، روانی، گفتمانی” قرار دارند و برای پی بردن به مشکلات آن­ها به همان دو ساحت مزبور واقعیت یعنی خرد و کلان مراجعه می ­کند.

مددکاری اجتماعی به دلیل پراکتیسی و عمل­گرا بودنش، از همان ابتدا با سوژه­ سروکار دارد؛ سوژه ­ی مساله­ مندی که مددکار اجتماعی با مساله ­اش مواجه می­ شود و درصدد تغییر آن سوژه از آن وضعیت برمی ­آید. سوژه، رابطه ­ای دوسویه با مددکاری اجتماعی دارد و از همین رو مراجع در مددکاری اجتماعی، علاوه بر وجه ابژه­ گی، وجه سوژه ­گی نیز دارد گرچه می­توان درجاتی برای میزان سوژه­ گی افراد قایل شد از همین روست که هر انسانی از حداقل سوژه ­­گی برخوردار است.

این سوژها هستند که نهادها و هنجارهای اجتماعی و در نهایت گفتمان­ هایی را می­ سازند و حالتی عینی بدانها می­ بخشند و قوانین نوشته و نانوشته ­ای را برای سایر سوژه ­ها در نظر می­ گیرند و حتی سوژه در درون آن به ابژه تبدیل می­ شود زیرا که آن ساختارها و نهادها هستند که برای او تصمیم­ هایی را پیشاپیش گرفته­ و افراد در آن سیستم اجتماعی، رابطه دارند و زیست می­ کنند و حتی تفکر می­ کنند و ممکن است تا انهدام تفکر مستقل و کنش مستقل از آن سوژه ­گان سابق پیش برود.

مددکار اجتماعیِ در سطح فردی و کارکردهای روانی در روابط میان­ فردی دیگر به ساختارها نمی­ تواند دست آویزد زیرا که خودش و مراجعان را در همان وضعیت پیشین قرار داده و طبق همان سیستمی که از پیش برایش تعریف شده­، امدادهای اجتماعی را برای مراجع در نظر می ­گیرد اما مددکاری اجتماعی کل­ نگر، قضیه را در پیچیدگی­ اش می­بیند نه ساده ­سازی و تن دادن به وضعیت. مددکار اجتماعی کل­نگر می­داند که بی­ توجهی به ساختاری که مراجعان در آن قرار دارند، قبول سیستم هست و با این کار به بازتولید و حفظ آن سیستم کمک می­کند. او مراجع را می ­بیند و به ریشه­ های مساله ­اش نگاه می ­کند. ریشه ­های مساله ­اش ممکن است هم روابط کلی/ساختاری که در گفتمان خاصی نمود می­ یابد  مانند مناسبات سرمایه ­داری و یا روابط فردی باشد.

جهت مطالعه متن کامل این مقاله اینجا کلیک کنید

 

<strong>نویسنده: مجتبی اسلامی</strong>

نویسنده: مجتبی اسلامی

پژوهشگر حوزه مددکاری اجتماعی؛ کارشناس ارشد پژوهش علوم اجتماعی و عضو شورای نویسندگان رسانه مددکاری اجتماعی ایرانیان

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا