چرا خشونت افزایش یافته؟ | آموزش خشونت در مدرسه‌ای به وسعت جامعه

رسوب خشونتخشونت جوانان مسأله‌ای است که تمام جوامع، هرکدام به نوعی با آن در ارتباط هستند و هر روزه اخبار زیادی در این زمینه منتشر می‌شود. گاهی این خشونت‌ها سهم عمده‌ای از مرگ‌های زودرس، آسیب‌ها و ناتوانی‌ها را به خود اختصاص می‌دهند.

به گزارش وبسایت مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵ به نقل از روزنامه شهروند؛ شناسایی عوامل زمینه‌ساز خشونت در جوانان برای سیاست‌گذاری موثر و برنامه‌ریزی دقیق در زمینه پیشگیری از خشونت در هر جامعه‌ای ضروری است. خشونت چه نوع فیزیکی، چه کلامی و چه انواع دیگرش، آسیب‌ها و در پی آن هزینه‌های اجتماعی فراوانی را به جامعه تحمیل می‌کند.

در بروز خشونت عوامل فردی، ارتباطی، اجتماعی، فرهنگی و… می‌توانند دخیل باشند. برای بررسی بیشتر این مقوله و شناسایی علل زمینه‌ساز خشونت با مصطفی تبریزی، روانشناس اجتماعی به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
اخبار منتشر شده حکایت از این دارند که مسأله خشونت در کشور ما شدت گرفته است، علل این مسأله را در کجا باید جست‌وجو کرد؟
در دنیا تحقیقات زیادی در زمینه خشونت انجام گرفته و بیشتر این تحقیقات قابلیت تعمیم دارند، چون خشونت یک پدیده کاملا انسانی است.

نخستین عامل خشونت در افراد «یادگیری» است. به‌عنوان مثال زمانی که کودک در خانواده میان پدر و مادر خود خشونت را شاهد است؛ چه خشونت کلامی و چه خشونت فیزیکی طبیعتا این خشونت را فرامی‌گیرد و برای کودک کاملا طبیعی می‌شود در زمان‌های ناکامی دست به خشونت بزند. این یادگیری تنها معطوف به خانواده نیست، فرزندان ما در مدرسه و جامعه درحال یادگیری هستند و اگر در این مکان‌ها با انواع خشونت‌ها روبه‌رو باشند آن را به یاد می‌سپارند.

دیدن فیلم‌هایی که در آنها پرخاشگری و خشونت به تصویر کشیده می‌شود نیز عاملی است برای آموختن خشونت. عامل بعدی که می‌توان نام برد «افسردگی» است. یکی از تظاهرات افراد افسرده، خشم است و این خشم را به صورت رفتارهای خشونت‌آمیز از خود بروز می‌دهند. ناکامی نیز در خشن بودن افراد تأثیر دارد. زمانی که ناکامی‌ها در زندگی افراد وسعت می‌یابد، عکس‌العمل افراد برای جبران ناکامی‌هایشان، خشونت است.

این ناکامی‌ها می‌توانند ناکامی‌های اقتصادی باشند، یعنی فشارهایی که افراد به‌خاطر گرانی، تورم، کمی‌درآمد و… با آنها دست به گریبان هستند. ناکامی در ابراز وجود نیز نوعی از ناکامی است که عده‌ای را درگیر خود می‌کند. زمانی که کودکی در مدرسه موردتوجه قرار نمی‌گیرد و خانواده برای او اهمیتی قایل نیست، حس بی‌ارزش‌بودن در او رشد می‌کند و عاملی می‌شود تا دست به اعمال خشن بزند.
در میان عوامل موثر بر یادگیری خشونت، شما به خانواده اشاره داشتید. به‌نظرتان چطور می‌توان کاهش خشونت را از خانواده‌ها شروع کرد؟
همان‌طور که در سطور بالا اشاره کردم اگر خانواده‌ای خشن باشد به‌طور طبیعی فرزند یا فرزندان آن خانواده نیز خشونت را یاد خواهند گرفت. از آن‌جایی که کودکان بیشتر وقت خود را در کانون خانواده می‌گذرانند و مادام شاهد رفتار والدین خود هستند، به صراحت می‌توان گفت تاثیرپذیری آنها از خانواده بیشتر از عوامل دیگر است. این مسأله این واقعیت را برای ما روشن می‌کند که در گام نخست برای کاهش خشونت باید از خانواده‌ها شروع کرد.

نخستین راهکار این است که خانواده‌ها آموزش ببینند؛ اگر چنانچه افراد خانواده- پدر و مادر- مشکل روانی دارند، در رفع آن کوشا باشند. اگر مشکلات دیگری دارند که آنها را به سوی خشونت سوق می‌دهد به آنها آگاهی بدهیم که با خشونت هیچ‌کدام از ناکامی‌ها تامین نمی‌شوند، بلکه یک مشکل به دو یا چند مشکل دیگر تسری می‌یابد. اگر فقر دارند، اگر ناکامی روانی دارند، اگر مشکل زناشویی دارند یا هر مشکل دیگری، خشونت مشکلی را حل نمی‌کند. گاهی پیش می‌آید که با خشونت یکی از همسران، طرف مقابل برای مدتی سکوت اختیار کند اما ضمن این سکوت، هسته پرخاشگری‌های شدیدتر و آب‌زیرکاه‌تر تشکیل می‌شود، پس خشونت هیچ‌وقت راه‌حل نیست.
توجه به کدام‌یک از ساختارهای جامعه می‌تواند خشونت را کاهش دهد؟
در مسائل اجتماعی و فرهنگی نخستین کار مهم درحقیقت، آموختن مهارت‌های زندگی به کودکان است؛ از همان دوران پیش‌دبستانی. این‌که بیاموزند اگر زمانی با ناکامی روبه‌رو شدند، راه‌حل‌های واقع‌بینانه و مفید و ممکن چه راه‌حل‌هایی هستند و چطور از آنها بهره ببرند. البته زمانی این مسأله عملی خواهد شد که در مدارس ما شاهد خشونت معلم، مدیر و معاون مدرسه نباشیم.

متاسفانه گاهی خبرهای بدی در این زمینه به گوش می‌رسد و حکایت از این دارند که گاهی اولیای مدارس نیز به خشونت رو می‌آورند. بنابراین می‌توان گفت مسأله خشونت یک مقوله فرهنگی است. در مقوله اجتماعی نیز هرقدر ساختار اقتصادی جامعه به عدالت نزدیک باشد و مردم کمتر با ناکامی‌ها روبه‌رو باشند، همچنین ناکامی در استفاده از فرصت‌ها کمتر شود، مردم کمتر به خشونت رو می‌آورند. درواقع اصلاح ساختار اقتصادی و اجتماعی از الزامات کاهش یا از بین بردن خشونت است.
آموزش مقوله‌ای است که می‌توان توسط آن کارهای اساسی زیادی در همه عرصه‌ها انجام داد. آموزش کنترل خشونت وظیفه چه نهادی است و چطور می‌تواند تاثیرگذار باشد؟
آموزش در درجه نخست و به شکل رسمی به آموزش‌وپرورش سپرده می‌شود. درواقع آنها مدت بسیار طولانی با کودکان در ارتباط هستند و می‌توانند از این فرصت کمال استفاده را ببرند و در کنار سایر آموزش‌ها، مهارت زندگی را به دانش‌آموزان آموزش بدهند. بعد از آموزش‌وپرورش، رسانه‌های جمعی هستند که می‌توانند وارد مقوله آموزش شوند؛ رادیو و تلویزیون، نمازهای جمعه و… همگی می‌توانند با آموزش‌های مفید و هدفمند نقش مهمی را در این زمینه ایفا کنند.

این نهادها و موسسات یقینا می‌توانند در زمینه آموزش خانواده‌ها نیز نقش‌آفرینی کنند. وسایل ارتباط جمعی می‌توانند با آمارگیری‌ها دقیق، مشخص کنند مشکلات مردم جزو چه دسته‌ای از مشکلات است و براساس آنها برنامه‌هایی را تدارک ببینند.

این رسانه‌ها می‌توانند با شناسایی رفتارهای شایع در سطح جامعه که مدام تکرار می‌شوند و مفید هم نیستند، مشکلات را ریشه‌یابی کنند و با بهره‌گیری از متخصصان امر راهکارها را به خانواده‌ها آموزش بدهند. در غالب کشورها کلاس‌های روان‌شناختی متعددی وجود دارند که نحوه رهایی از خشونت را آموزش می‌دهند. این امکان وجود دارد که به‌طور طبیعی خشم بر ما مستولی شود و راهکار این نیست که آن خشم را در خودمان بریزیم، بلکه می‌توانیم با روش‌های ساده اما تاثیرگذار آن را بروز بدهیم؛ فریاد زدن در یک محیط خلوت، مچاله‌کردن کاغذ، ساختن مجسمه و خراب کردن آن، بازی با شن و ماسه. درواقع اینها روش‌هایی هستند که در بازی‌درمانی از آنها استفاده می‌شود.
خشونت زمینه‌ساز جرایم است و بازتاب‌های زیادی دارد. آیا همه افراد در زمان خشم به یک شیوع عمل می‌کنند؟
خرد فرد خشن، زمان بروز این هیجان متوقف می‌شود، یعنی مغز از فعالیت باز می‌ایستد و تنها این هیجان است که میدان‌داری می‌کند. این هیجان یعنی انرژی بسیار زیادی که خلاف جهت خرد به کار می‌رود.

در این حالت، امکان دارد فردی که هیجان بر او قالب شده وسیله‌ای را به سمت مخاطب خود پرتاب کند و حتی منجر به قتل او شود یا مرتکب جرایم دیگری با سلاح‌های سرد و گرم شود.

در اکثر جوامع، جرایمی را که شاهدیم ریشه در خشونت دارند. درواقع این مسأله قابل انکار نیست، یعنی به قدری بدیهی است که صحبت کردن درباره آن کار بیهوده‌ای است. متاسفانه بسیاری از خشونت‌ها منجر به جرح و قتل می‌شوند. در خیلی از مواقع نیز با این‌که جرح و قتلی صورت نمی‌گیرد اما خشونت فرد سبب می‌شود ساختار روانی طرف مقابلش خرد شود، بنابراین طرف مقابل نیز درصدد مقابله برمی‌آید و دست به رفتارهای متفاوت می‌زند. اگر توانایی و قدرت بدنی‌اش را داشته باشد، عکس‌العمل او خشونت خواهد بود و اگر فاقد این توانایی باشد با درون‌ریزی و سایر مکانیسم‌ها با مسأله برخورد خواهد کرد.

زمانی که فردی مورد خشونت قرار می‌گیرد، عزت‌نفسش را سقوط‌کرده می‌یابد. در این‌گونه مواقع فرد احساس می‌کند مورد تجاوز و ظلم قرار گرفته و برای خود این حق را قایل است که در برابر طرف مقابل خشونتش را بروز دهد، حتی در مواقعی که طرف مقابل در دسترس نیست، فرد این خشونت را به فرزندان، همکاران یا هر فردی که طی روز با آنها معاشرت دارد، انتقال می‌دهد.
آیا می‌توان گفت میزان خشونت در میان نسل‌ها متفاوت است و هر نسل نسبت به نسل قبل خود خشونت بیشتری دارد؟
تحقیق یا آماری را که این ادعا را دقیقا ثابت کند که تفاوت معناداری بین میزان خشونت دهه‌های مختلف وجود دارد، من ندیده‌ام. اما با یک نظر اجمالی می‌توان استنباط کرد هرقدر جمعیت جامعه پیچیده شود، روابط اجتماعی گسترده‌ و فرموله‌بندی‌تر می‌شود و این افزایش جمعیت همان‌طور که در تمام دنیا مرسوم است با بالا رفتن توقعات همراه است و در جوامعی که در مقابل این توقعات عدم امکانات اقتصادی و تربیتی را داشته باشند، قاعدتا می‌توان پیش‌بینی کرد هر نسلی نسبت به نسل قبل خود خشونت بیشتری خواهد داشت.
امروزه گوشی و لپ‌تاپ در دسترس بیشتر جوانان و حتی نوجوانان است. آیا می‌توان گفت این وسایل بر میزان خشونت افراد تاثیرگذار هستند؟
نمی‌توان به‌طور صددرصد گفت که استفاده از این وسایل مضر هستند، چون امروزه جوانان به وسیله همین وسایل محدودیت‌های محیطی را درهم می‌شکنند و می‌توانند با کل دنیا در ارتباط باشند و با آنها تعامل کنند.

اما نکته‌ای که نباید از نظر دور نگه داشت این است که جوان یا نوجوان چه مقدار از وقت خود را صرف بهره‌بردن از این وسایل می‌کند. بیش از یک ساعت وقت گذاشتن برای این وسایل جوانان را از ارتباطات اجتماعی، تحرکات بدنی، بازی‌ها و سرگرمی‌ها محروم می‌کند و می‌تواند تأثیر بسیار بدی روی آنها بگذارد که می‌توان به درون‌گرایی و عدم مراوده با همسالان و خانواده که خود اینها زمینه‌ساز مسائل دیگر هستند، اشاره کرد.

درواقع نمی‌توان گفت این وسایل به‌خودی‌خود مضر هستند، بلکه نحوه استفاده و محتوایی که جوان یا نوجوان از آن بهره می‌برد، تاثیرگذار است؛ اگر محتوا حاوی صلح، دوستی و زندگی مسالمت‌آمیز باشد، فرد آنها را می‌آموزد یا بالعکس اگر محتوا خشونت و پرخاشگری باشد، پرخاشگری آموزه فرد می‌شود.

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا