ضرورت توجه فعالان اجتماعی به مبحث ازدواج کودکان، با هدف پیشگیری از چالش های آینده کودکان جامعه ما

باورش سخت است نه تنها برای من مددکار اجتماعی که برای هر کس دیگری هم می شنود عجیب است، دختری در ۱۸ سالگی برای بار دوم طلاق می گیرد، دختری که تجربه اول ازدواجش در ۱۲ سالگی بوده است، ازدواجی که حتی خودش هم نمی دانست چیست و برای چه ازدواج می کند، اما دوست داشت که لباس عروس بپوشد، کسی هر روز برایش گل بیاورد و هر روز مردی به او بگوید که دوستش دارد، تنها چیزی که از ازدواج در آن سن می دانست، رویای شیرین و لحظات سرشار از عشق که در داستان ها و فیلمها دیده بود، اما وقتی وارد زندگی مشترک شد، بداخلاقی همسرش را دید، مشکلات مالی و مسئولیتهای که بر عهده اش بود، گاهی اوقات احساس خفگی می کرد زیر بار زندگی در چهاردیواری خانه اش، تصمیم گرفت که بازی را تمام کند، هنوز هم فکر می کرد که درگیر خاله بازی دوران کودکی اش است.

داستان ازدواج کودکان، داستان شادی نیست، عروسی شادی نیست که از شنیدنش لبخند به لب هایت بنشیند، عروسی حاصل از فقر است، فقر نداری نان شب، فقر فرار از گرفتاریها و بدبختی های خانه، فقر ناآگاهی، فقر و نبود آگاهی که دست به دست هم می دهند تا کودکی چه از سر شوق برای رویای بدست آوردن دنیایی بهتر یا کودکی از سر اجبار خانواده می نشیند بر سر سفره عقده ی که قدمگاه نابودی آرزوها و کودکی اش است، عروسی ای که حاصلش زخم های روحی و عاطفی است با هر نقل و سکه ای که بر سر نوعروس ریخته می شود بر جانش زده می شود.

ازدواج کودکان بویژه در بین دختران جز نگرانی و چالش های فعالان اجتماعی شده است چرا که این ازدواج چه با خواست کودک باشد چه به اجبار خانواده و شرایط زندگی، در واقع نوعی نقض حقوق کودک و انسانی او می باشد.

در سالهای اخیر کاهش آمار ازدواج و افزایش طلاق در بین خانواده ها این نگرانی را ایجاد کرده است که نکند کانون خانواده ها در کشور در حال کمرنگ شدن می باشد، به همین علت سیاست های کاری به سمت افزایش ازدواج و کاهش طلاق پیش می رود و خوشحالی حاصل از وصلت دو انسان ما را از این غافل می کند که آیا این دو از نظر فکری، روحی، روانی، اجتماعی و عاطفی توان پذیرش مسئولیت زندگی مشترک و ازدواج را دارند یا نه؟

ازدواج کودکان و شادی آن شاید فقط روی کاغذ زیبا باشد اما حاصلش هر چه باشد، چه زندگی ادامه داشته باشد و چه به طلاق منجر شود زیبا نیست، چرا که برای امر مهمی چون ازدواج در کنار آمادگی جسمی، آمادگی فکری هم لازم و ضروری است، وقتی بیش از رشد فکری و روحی انسانی، مسئولیت هایی بر عهده ایشان گذاشته می شود باید منتظر روزی باشیم که او به طرق مختلف از این مسئولیت سنگین شانه خالی و از این وظیفه ی سنگین که خارج از ظرفیتش است فرار کند.

آیا کودکی که حقوقش نقض شده است، رویاهایش از بین رفته است، آرزوهایش بر باد رفته است، کودکی که نیازهایش مورد توجه قرار نگرفته است، کودکی دوست داشتنهایش در لابه لای فقر نادیده گرفته شده است می تواند خودش مولد دوست داشتن باشد؟ می تواند اعتماد و اطمینان را به خانواده تزریق کند؟ می تواند به انسجام خانواده ی تازه تشکیل شده اش قوت ببخشد؟ می تواند بحران های زندگی را مدیریت کند؟ می تواند فرزندان با اعتماد به نفسی تربیت کند؟ آیا این زن به زندگی اش حس تعلق دارد؟ سوالهای که در لابه لای شادی کودکانه اش وقتی که لباس عروس به تن کرده است از ذهن تک تک ما باید بگذرد و اگر زمانی با اطمینان به هر کدام از آنها پاسخ بلی دادیم باید امیدوار باشیم که کشورمان رو به پویایی و آبادانی است چرا که پویایی هر کشوری در گرو خانواده و شهروندان آگاه و مسئولیت پذیراست، شهروندانی که دارای حس تعلق باشند، حال وقتی کودکی نیازهایش نادیده گرفته می شود، چه به خواست خود که ناشی از فقر آگاهی است و چه به اجبار خانواده که ناشی از فقر مالی است می تواند شهروندی باشد که دارای حس رضایت و خشنودی از خود است و این حس را در خانواده درونی کند؟

ترکیب فقر مالی، فقر آگاهی و کمرنگ بودن فعالیت های آموزشی و آگاهی بخش فعالان و مددکاران اجتماعی در دل محلات بویژه محلات آسیب پذیر شهرها، باعث شده است که همچنان فرهنگ بومی و شیوه های سنتی در امر ازدواج دختران و پسران این سرزمین پیشتازی کند و همچنان مهمترین هدف و برنامه ی دختران و پسران ازدواج باشد بدون توجه به اینکه خواست قلبی او چیست و اینکه آیا شرایط برای این موضوع فراهم می باشد یا نه؟

برای اینکه در آینده ای نه چندان دور ازدواج کودکان سرزمینمان چالش برانگیز نباشد، امروزه لازم است فعالان اجتماعی به این موضوع توجه ویژه داشته باشند، فعالیت های اجتماع محور و محله محور در سطح کشور بیشتر از قبل اجرا شود و آموزشها رو در رو و براساس فرهنگ بومی و خلاء های موجود در خانواده ها ارائه شود، ریشه ها و دلایل این اتفاق شناسایی شود و خودآگاهی انسانها نسبت به توانایی و مسئولیت هایشان در زندگی افزایش یابد تا با توانمندسازی خانواده ها راهی برای خروج از تله ی فقر پیدا کنند یا اگر قرار است ازدواجی در سنین کودکی صورت گیرد این ازدواج با آگاهی از مسئولیت ها، مخاطرات و واقعیت های زندگی مشترک صورت گیرد و با آگاهی بخشی توانایی این کودکان را برای رویارویی با مشکلات زندگی مشترک افزایش دهند.

مریم عباسی | مددکار اجتماعی و مدیر کلینیک مددکاری اجتماعی پندار
مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا