معتاد بیمار نیست/هست!

نویسنده: صابره صادقی؛ مددکار اجتماعی

صابره صادقیاگر اعتیاد را به عنوان یک بیماری پذیرفته باشیم، باید بدانیم بیمار نیز یکی از ارکان اصلی هر بیماری است و نمی توان اعتیاد را یک بیماری اما فرد معتاد را یک انسان عادی دانست. این رفتار به این می ماند که از یک آدم سرماخورده، انتظار داشته باشیم، سرفه نکند، تودماغی حرف نزد، قرص سرماخوردگی نخورد، حوصله داشته باشد، همبرگر چرب دوآتیشه بخورد و در کنار تمام این کارها، بیماری اش را نیز به ما منتقل نکند. وقتی یک فرد سرماخورده ناتوان را می بینم، درصدد کمک کردن به او برمیاییم، اما دیدن یک معتاد در کوچه و خیابان و خانواده و محیط کار و … همیشه صحنه منزجرکننده ای برای تمام ماست. درواقع آن ظاهر آشفته در فرد بیمار، به همان دماغ قرمز در یک فرد سرماخورده می ماند، اما چه می شود که ما حتی ممکن است به فرد سرماخورده دست بدهیم و از معتاد بگریزیم؟ شاید دلایلی که مطرح می شود (مخصوصاً در حال حاضر که شیوع مواد صنعتی و توهم زا بالاست) خطرات جانی و تهدیدکننده ای باشد که ازطرف فرد معتاد برای افراد عادی جامعه وجود دارد که امری کاملاً طبیعی است. اما به طور مثال، اگر در موقعیتی قرار بگیرید که یک بیمار روانی (درخانه، خیابان و …) به شما حمله کند و یا اینکه شرایط او را آسیب زننده، ارزیابی کنید، فوراً به یک مرکز مداخله روانی، یا یک روانپزشک، مراجعه خواهید کرد. اما اگر وقتی در این شرایط که احتمال خطر حمله کردن یک معتاد برایتان (درخانه، خیابان و …) وجود دارد قرار بگیرید، با کجا تماس خواهید گرفت که مطمئن باشید مرکز تخصصی مداخله در بحران این بیماری است؟ آیا اولین گزینه شما، پلیس و کمپ های اجباری نیست؟ به راستی کدام مرکز می تواند به صورت اورژانسی و تخصصی و آن هم با هزینه مناسب برای شما در این مواقع کاری کند؟
مطرح کردن اعتیاد به عنوان یک بیماری روانی، کار ساده ای است اما ناخودآگاه جمعی ما نشان داده است که پذیرش این موضوع، کار بسیار سختی است و با نگاهی به اطرافمان متوجه می شویم در ذهن اکثریت افراد جامعه، کمپ اجباری و متادون، درمان های اعتیاد هستند و این نشان می دهد شاید سایر ابعاد درمان این اختلال، مورد غفلت واقع شده اند، ابعادی که علاوه بر درمان جسم، به درمان روانی و اجتماعی بیمار بشدت نیاز دارد.
در سطوح دیگر نیز تفکر بیمار بودن معتاد، با تناقض هایی روبروست. مثلاً در بعضی گشت های سیار خدمات اجتماعی شهرداری که به منظور مداخله و تسهیل در ورود معتادان متجاهر به چرخه بازپروری و درمان، فعالیت می کنند، مشاهده می شود که معتادان را مورد ضرب و شتم قرار داده یا اینکه آن ها را به کمپ های اجباری می دهند و یا توهین های شدیدی را نثار آنان می کنند. اگر معتادان مورد نظر آن ها مجرم هستند، پس دارای اختیارند و مرتکب جرم شده اند و نیازمند بازپروری یا حتی مجازات هستند، و بردن این افراد به کمپ های اجباری (که بیشتر برای آنان شبیه زندان است) بدون رضایت آن ها نیز همین را نشان می دهد که اختیاری برای آن ها درنظر گرفته نشده است. اگر قرار است همچنان مثل قبل، تفکر کلان و اجرایی قضایی و اجتماعی این باشد که معتادان افراد مجرمی هستند که نیازمند مجازاتند، پس آن ها را مجازات کنند، چه لزومی دارد به درمان؟ اگر هم بیمارند و نیازمند درمان، پس چه لزومی است به مجازات؟
این مسائل به خوبی عنوان می کنند که هنوز در جامعه ما، شعار “معتاد بیمار است” درحد یک شعار باقی مانده است و تا زمانی که این دیدگاه اصلاح نشود، نمی توانیم شاهد افزایش نرخ بهبودی باشیم.
صابره صادقی/کارشناس ارشد مددکار اجتماعی

(از سری مقالات کارزار رسانه ای مددکاران اجتماعی ایران)

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا