یادداشت یک مددکار اجتماعی: واقعیتی به نام بیماران اعصاب و روان

هر از گاهی دل را به تنهایی رهنما می شویم، و به این دل خوش می کنیم که “دلا خو کن به تنهایی” بلکه آرام گیریم غافل از اینکه در چند قدمی ما؛ دلهایی در تنهایی خود پیله ای ابریشمین بافته که کس را یارای تنیدن تار و پود آن نیست. قسمت دل حزین امر زمانی که مکشوف می شود ماحصل بی انصافی اطرافیان و جهان پیرامون است، ماُمنی برای اشک های نیامده برچشمان ما خواهد بود. شاپرک خیال بند تنهایی  را تاب نمی آورد، خدایا زچه رو بندگانت پا از دایره ی دل فراتر نهاده و روح آدمیان را به انزوا گسیل می دارند!؟…

پرده ی اول:

با تکیه بر صندلی بی جان و پناه بردن به سنگ فرش، در پی یافتن تسکینی برای روح آزرده اش بود. نظاره گر رخساری خسته و بی رمق بودم، چهره ای که حکایت از تلخی روزگار سپری شده داشت. انگار که آسایش با نفسهایش بیگانه بود. بیماری چهره ی مردانه اش را بیرحمانه به تصرف خود درآورده بود. در فراسوی نقابی که بیماری بر چهره اش گماشته بود، با مهربانی گمشده ای اطرافش را می نگریست. گاه زمین مخاطبش بود و گاه آسمان. واژه هایش با قاموس ما غریب و میزانی برای سنجش هجاهای غریبش نبود جز سکوت…

پرده ی دوم:

گیسوان آشفته و نیمه بافته خاکستریش، با تقویم در تضاد زیادی بود و صورت کودکانه اش زودتر از هنگامه ی جوانی، به میانسالی رسیده بود. شفق نگاهش پر از سکوتی آرام بود که تاب پاسخ به نگاههای پرسشگر اطرافیانش را نداشت. با مظلومیت، شیطنت های نکرده اش را در زمانهای دور به جای نهاده و تنهایی بی آوایی را ندیم خود کرده بود. در تسلسل روزگارانش ، امروز و دیروز برایش یک رنگ و همسان می نمود. طوفان خیالش ساحلی آرام ، و پناهگاهی امن برای مرغان دریایی در اهتزاز باورهای خاکستریش می جست که با نفس هایش همدم و همدل باشد. ذهن کس را گمان نیست اینهمه درد در پس چهره ی معصومانه اش نهفته باشد. سقف آرزوهایش به بلندی کوتاهترین ساقه ی  گلهای چیده شده در خاطرات ماست…

سناریوهایی از این دست فقط نقش هایی بر صفحه ی کاغذ و صحنه ی نمایش و سینمای ما نیست و واقعیت هایی منقوش بر گوشه گوشه ی شهر و دیارمان بوده و هست؛ واقعیتی به نام بیماران اعصاب و روان. بیمارانی که اختلالات موجود در روح و روان آنها گاه زاینده ی جسم مادی و دستاورد تولدی معیوب است و گاه در طی بحرانی از محیط و شرایط پرتنش و مهارنشده ی روح، فرد را درگیر می کند. بیماران مبتلا به افسردگی، شیزوفرنی، اسکیزوفرنی، اختلالات دوقطبی و سایر بیماری هایی از این طیف، طلیعه دار آمارهای هر روزه هستند که با توجه به نقش تخریبی و عوارض درازمدت و مادام العمر آنها بر کارکردهای فردی و اجتماعی افراد، نیازمند بسیج ارگانهای مرتبط با ارائه ی خدمات تخصصی و مفید؛ إعمال قوانین و اقدامات گسترده و مناسب در راستای ارتقای همه جانبه ی زندگی بیماران در تمام جنبه های معیشتی، اشتغال، درمان، کنترل بیماری و خدمات و پیگیری های قبل، حین و بعد از درمان می باشند. در کنار جایگاه خدمات  تخصصی روان پزشکی در مراکز خصوصی و دولتی، و نقش مثبت جایگاه روان درمانی ، استقرار مددکاران اجتماعی توانمند در چرخه ی درمان جهت رفاه حال بیماران و خانواده ی آنها و بازتاب درازمدت خدمات در جامعه؛ می تواند به عنوان نقطه عطفی در پرونده ی درمانی این گروه از آسیب دیدگان اجتماعی، اذهان را به سمت مسئولیت اجتماعی و کاربرد فردی و اجتماعی آن آشناتر نماید.

گام طلایی در این مسیر زدودن اَنگ بیماری از چهره ی بیماران و خانواده های آنهاست. اَنگ اجتماعی ناشی از بیماری در تمام زوایای آشکار و پنهان زندگی آنها و اطرافیانشان تأثیرگذار بوده و گاه باعث پنهان کردن بیماری می شود که خود عامل تنش ها و اختلالات در روابط بین فردی و اجتماعی خواهد شد که نیاز به فرهنگ سازی غنی در زمینه ی پذیرش و مقبولیت اجتماعی این طیف از شهروندان دارد. طرد فردی و اجتماعی این گروه مغایر اصول اخلاقی، انسانی و حرفه ای بوده  و نقش مددکاران اجتماعی در آشتی دادن بیماران با اجتماع و هموار نمودن مسیرهای دستیابی به منابع اجتماعی، در جهت احقاق حقوق بیماران که بخشی از سرمایه های اجتماعی محسوب می شوند، می تواند حائز اهمیت می باشد. با توسل به حمایتهای مسئولین از جامعه ی مددکاری می توان در دگردیسی درمانی مطلوب؛ به ارتقاء سطح بهداشت فردی و اجتماعی بیماران و خانواده های آنها، یاری رسان بود. لازم به ذکر است نقش مددکاران در حیطه ی درمان، فراتر از کاهنده بودن هزینه هاست و به عنوان رابطان اجتماعی متخصص نیروهایی لازم در افزایش سطح مهارت مندی همه جانبه حضورشان الزامی است. زیرا زمان آن فرا رسیده که مدارای اجتماعی از نقشی بر کاغذ بودن به فعلیتی زنده درآید و با افزایش دایره ی حمایتهای اجتماعی، خیمه زندگی بیماران تبدیل به ستون هایی محکم برگرفته از حمایت های قانونی، مدنی، و اجتماعی همه جانبه شود. با توجه به سطوح مختلف پیشگیری مددکاری اجتماعی، می توان با به کارگیری آنها در زمان مناسب در مددکاری درمان؛ با سیستم درمانی و حمایتی اجتماع محور همکاری نموده و با رفع فقدان چرخه های حمایتی، چرخه ی درمان را یاریگر بوده و با همکاری با پزشکان و تیم سلامت روان، به آگاهسازی، درمان و اقدامات درمانی و پیگیری های بعد از درمان به ارائه ی خدمات صحیح در جامعه پرداخت.

از یاد نبریم که در زمینه بیماران فوق، ترحم را یارای همدردی نیست و می بایست درک و مدارای اجتماعی را در جهت افزایش حمایت اجتماعی و متبلور ساختن نقش مسئولیت اجتماعی آحاد جامعه را  پیشه ی خود سازیم.

کژال ملکی | مددکار اجتماعی
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران

مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی ایران
دکمه بازگشت به بالا